غزل شمارهٔ ۲۳۷۴
در رهت نا رفته از خود هر طرف سر میزنیم
همچو مژگان بیخبر در آشیان پر میزنیم
چون سحر خمیازه آغوش فنا رامیکند
ما ز فرصت غافلان سرخوش که ساغر میزنیم
از خراش سینه مشق مدعا معلوم نیست
صفحه بیکار است مجهولانه مسطر میزنیم
نیستم آگه تمنای دل بیمار چیست
ناله میبالد اگر پهلو به بستر میزنیم
زین قدر گردی که دارد چون سحر جولان ما
میرسد چین بر فلک دامن اگر بر میزنیم
چون شرر روشن سواد فطرتیم اما چه سود
نقطهای تا گل کند آتش به بستر میزنیم
بر نمیآید دل از زندانسرای وهم و ظن
هر قدر این مهره میتازد به ششدر میزنیم
کعبه و بتخانه شغل انفعالی بیش نیست
حلقهٔ نامحرمی بیرون هر در میزنیم
موجها زین بحر بیپایان به افسردن رسید
نارسابیهاست ما هم فال گوهر می زنیم
عاجزی بر حیرت ما شرم جرات ختم کرد
لاف اگر مژگان زدن باشد که کمتر میزنیم
شش جهت برق است و ما را عجز مژگان دادهاند
دست پیش هرکه برداریم بر سر میزنیم
در فضای امتحان افسردگی پرواز ماست
طایر رنگیم بیدل بال دیگر میزنیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در رهت نا رفته از خود هر طرف سر میزنیم
همچو مژگان بیخبر در آشیان پر میزنیم
هوش مصنوعی: در مسیر تو، بیخبر از خودمان، هر طرف را زیر نظر میگیریم، مانند پرندگانی که بیخبر در لانهشان پرواز میکنند.
چون سحر خمیازه آغوش فنا رامیکند
ما ز فرصت غافلان سرخوش که ساغر میزنیم
هوش مصنوعی: زمانی که صبح نزدیک میشود و خواب آلودگی به پایان میرسد، ما از فرصتهایی که دیگران از دست میدهند، لذت میبرم و به خوشی و شادابی خود ادامه میدهیم.
از خراش سینه مشق مدعا معلوم نیست
صفحه بیکار است مجهولانه مسطر میزنیم
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که در دل داریم، نمیتوانیم به نتیجه مشخصی برسیم. در واقع، این وضعیت نشان میدهد که بهظاهر کار خاصی نمیکنیم، اما در باطن همچنان در تلاش و به خاطر آرزوهایمان در حال نوشتن مسیر نامشخصی هستیم.
نیستم آگه تمنای دل بیمار چیست
ناله میبالد اگر پهلو به بستر میزنیم
هوش مصنوعی: من از خواستههای دل بیمار خود بیخبرم، اما هرگاه که صدای نالهاش بلند میشود، نشان میدهد که ما در قربتی به آن نزدیک شدهایم.
زین قدر گردی که دارد چون سحر جولان ما
میرسد چین بر فلک دامن اگر بر میزنیم
هوش مصنوعی: به خاطر شگفتی و زیبایی که تو داری، مانند سحر که دل را میرباید، ما نیز به آسمان میرسیم و اگر بخواهیم بر میخیزیم و فعال میشویم.
چون شرر روشن سواد فطرتیم اما چه سود
نقطهای تا گل کند آتش به بستر میزنیم
هوش مصنوعی: ما مانند شعلهای هستیم که بر تاریکی فطرت میتابیم، اما چه فایده؟ در نقطهای کوچک، برای به گل نشستن آتش، در دل بستر میکوشیم.
بر نمیآید دل از زندانسرای وهم و ظن
هر قدر این مهره میتازد به ششدر میزنیم
هوش مصنوعی: دل از اسارت خیال و تردید آزاد نمیشود، هرچقدر هم که این مهره در ششدر بازی کند.
کعبه و بتخانه شغل انفعالی بیش نیست
حلقهٔ نامحرمی بیرون هر در میزنیم
هوش مصنوعی: کعبه و بتخانه تنها مکانهایی هستند که ما در آنها به عبادت مشغولیم، اما در واقع خود ما هنوز درگیر حب و علاقههای دنیوی هستیم و از درهای مختلف به دنبال آنچه که نمیدانیم، میرویم.
موجها زین بحر بیپایان به افسردن رسید
نارسابیهاست ما هم فال گوهر می زنیم
هوش مصنوعی: موجها در این دریای بیپایان به روشنی و روشنی رسیدند و ما نیز به تفریح و خوشی مشغولیم.
عاجزی بر حیرت ما شرم جرات ختم کرد
لاف اگر مژگان زدن باشد که کمتر میزنیم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حالتی از ناتوانی و حیرت اشاره میکند که باعث میشود جرات این را ندارد که بخواهد خود را بزرگتر از آنچه هست نشان دهد. او بیان میکند که اگر زدن مژگان به معنای جلب توجه یا تحریک احساسات است، ما کمتر از آن استفاده میکنیم، زیرا در مواجهه با ناتوانی و حیرت خود نمیتوانیم جسارت به خرج دهیم.
شش جهت برق است و ما را عجز مژگان دادهاند
دست پیش هرکه برداریم بر سر میزنیم
هوش مصنوعی: در شش جهت دنیا روشنایی است، اما ما با ناتوانی چشمان خود نتوانستهایم آن را ببینیم. هر بار که دست به سوی کسی دراز میکنیم، خود را به زحمت میاندازیم و به ضربهای بر سر دچار میشویم.
در فضای امتحان افسردگی پرواز ماست
طایر رنگیم بیدل بال دیگر میزنیم
هوش مصنوعی: در فضای امتحان، احساس ناامیدی و افسردگی به ما غلبه کرده است. ما مانند پرندههایی رنگارنگ هستیم که هر کدام برای خود بالی داریم و به سوی دیگری پرواز میکنیم.
حاشیه ها
1401/01/19 03:04
pure-az
وزن صحیح «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن»

بیدل دهلوی