غزل شمارهٔ ۲۳۷۰
خیز کز درس دویی سر خط عاری گیریم
جای شرمست ز آیینه کناری گیریم
دست و پاهای حنا بسته مکرر کردید
بعد ازین دامن بیرنگ نگاری گیریم
نیستی صیقل آیینهٔ رحمت دارد
خاکگردیم و سر راه بهاری گیریم
تا توان سینه به بوی گل و ریحان مالید
حیف پایی که درین دشت به خاری گیریم
عمرها شد نفس سوخته محملکش ماست
برویم از قدم ناقه شماری گیریم
زندگی آب شد از کشمکش حرص و هوا
چند تازبم پی سگ که شکاری گیریم
بنشینیم زمانی پس زانوی ادب
انتقام از تک و دو آبله واری گیریم
ملک آفاق گرفتیم و گدایی باقیست
پادشاهیم اگر کنج مزاری گیریم
دامن دشت عدم منتظر وحشت ماست
کاش از تنگی این کوچه فشاری گیریم
دل سنگین ره صد قافله طاقت زده است
پرگرانیم بیا تا کم باری گیریم
رحم بر بی کسی خویش ضرور است ضرور
مژه پوشیم و سر خود بهکناری گیریم
خاک این دشت هوس هیچ ندارد بیدل
مگر از هستی موهوم غباری گیریم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیز کز درس دویی سر خط عاری گیریم
جای شرمست ز آیینه کناری گیریم
هوش مصنوعی: بلند شو، چون از درس و تعلیم فراغت یافتهایم، دیگر از شرم به آینه نگاه نکنیم و در کنار آن از احساس عریانی و بیپوششی فاصله بگیریم.
دست و پاهای حنا بسته مکرر کردید
بعد ازین دامن بیرنگ نگاری گیریم
هوش مصنوعی: دست و پاهای خود را رنگین کردید، اما از این پس دامن بیرنگی را برخواهیم گرفت.
نیستی صیقل آیینهٔ رحمت دارد
خاکگردیم و سر راه بهاری گیریم
هوش مصنوعی: ما در این دنیا مثل آینهای هستیم که درخشش رحمت الهی را دریافت میکند. باید در مسیر زندگی، پاک شویم و فرصتهای مناسب را به دست بیاوریم.
تا توان سینه به بوی گل و ریحان مالید
حیف پایی که درین دشت به خاری گیریم
هوش مصنوعی: تا زمانی که توانایی دارم، از عطر گل و ریحان لذت میبرم. اما افسوس بر پایی که در این دشت با خارها برخورد کند.
عمرها شد نفس سوخته محملکش ماست
برویم از قدم ناقه شماری گیریم
هوش مصنوعی: سالهاست که ما در این دنیا با غم و اندوه زندگی کردهایم. بیایید از یکدیگر فاصله بگیریم و عدۀ کمی از مسیر را با هم طی کنیم.
زندگی آب شد از کشمکش حرص و هوا
چند تازبم پی سگ که شکاری گیریم
هوش مصنوعی: زندگی به خاطر تلاشهای بیدلیل و آرزوهای بیپایه به سرعت میگذرد. اکنون به دنبال چیزی هستم که بتواند من را سرگرم کند یا هدفی برای من به همراه داشته باشد.
بنشینیم زمانی پس زانوی ادب
انتقام از تک و دو آبله واری گیریم
هوش مصنوعی: بیایید مدتی کنار هم بنشینیم و با احترام و آرامش از مسائلی که ما را آزار میدهد، پاسخ انتقامی بگیریم.
ملک آفاق گرفتیم و گدایی باقیست
پادشاهیم اگر کنج مزاری گیریم
هوش مصنوعی: ما به همهی جهان و دستاوردهای آن دست یافتهایم، اما هنوز گدایی و نیازمندی وجود دارد. اگر پادشاه هستیم، باید حتی در گوشهای از زمین، humble و متواضع بمانیم.
دامن دشت عدم منتظر وحشت ماست
کاش از تنگی این کوچه فشاری گیریم
هوش مصنوعی: دشت عدم در انتظار ترس و ناامیدی ماست، ای کاش از تنگی این کوچه، فشاری بگیریم و راهی برای فرار پیدا کنیم.
دل سنگین ره صد قافله طاقت زده است
پرگرانیم بیا تا کم باری گیریم
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر مشکلات و بار سنگینی که دارد، سختی و خستگی زیادی را متحمل شده است. بیایید با هم از این سنگینی کم کنیم و سبکبارتر به مسیر ادامه دهیم.
رحم بر بی کسی خویش ضرور است ضرور
مژه پوشیم و سر خود بهکناری گیریم
هوش مصنوعی: روزی روزگاری از شدت ناتوانی و بیپناهی، باید به خود رحم کنیم و حتی چشمانمان را ببندیم و سر خود را به گوشهای بگذاریم تا از درد این تنهایی دور شویم.
خاک این دشت هوس هیچ ندارد بیدل
مگر از هستی موهوم غباری گیریم
هوش مصنوعی: این دشت هیچ جذابیتی ندارد، مگر اینکه از وجودی خیالی و غیرواقعی، گرد و غباری به وجود آوریم.

بیدل دهلوی