گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۶۵

عمرها شد عرق از هستی مبهم داریم
چون سحر در نفس آیینهٔ شبنم داریم
قدردان چمن عافیت خویش نه‌ایم
چه توان‌ کرد نصیب از گل آدم داریم
یک نفس آینهٔ انس نپرداخت نفس
فهم‌ کن اینهمه بهر چه ز خود رم داریم
کم و بیش آنچه‌کسی داشت رهاکرد و گذشت
فرض ‌کردیم کزین داشته ما هم داریم
زندگی پردهٔ سحر است چه باید کردن
عشرت هر دو جهان زین دو نفس غم داریم
نگسست از دل ما حسرت ایام وصال
دامن رفته ز دستی‌ست‌ که محکم داریم
با همه ذوق طلب طاقت دیدار کراست
این هوس به ‌که بر آیینه مسلم داریم
غیرتسلیم ز ما هیچ نمی‌آید راست
پا و سر چون خط پرگار به یک خم داریم
گر فضولی نشود ممتحن بست و گشاد
گنجها برکف دستی است‌ که بر هم داریم
عذر احباب تلافیگر آزار مباد
کوشش زخم به سامان چه مرهم داریم
با همه ربط وفاق این چه دل افشاریهاست
سبحه سان پا به سر آبله‌ای هم داریم
شکر هم بیدل از آثار نفاق است اینجا
الفت‌، آنگه گله‌؟ پیداست حیا کم داریم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عمرها شد عرق از هستی مبهم داریم
چون سحر در نفس آیینهٔ شبنم داریم
هوش مصنوعی: زندگی‌های زیادی گذشته است و ما همچنان در دنیایی نامشخص به سر می‌بریم، مانند صبح که در نفس خود زیبایی‌های طبیعی را احساس می‌کنیم.
قدردان چمن عافیت خویش نه‌ایم
چه توان‌ کرد نصیب از گل آدم داریم
هوش مصنوعی: ما به نعمت‌های زندگی‌امان و خوبی‌هایش اهمیت نمی‌دهیم. چه می‌توان کرد، ما فقط فرصتی برای لذت بردن از زیبایی‌های دنیا داریم.
یک نفس آینهٔ انس نپرداخت نفس
فهم‌ کن اینهمه بهر چه ز خود رم داریم
هوش مصنوعی: در یک لحظه، آینه‌ای از ارتباط انسانی را نادیده نگیر؛ خوب درک کن که چرا ما اینقدر از خود دور شده‌ایم.
کم و بیش آنچه‌کسی داشت رهاکرد و گذشت
فرض ‌کردیم کزین داشته ما هم داریم
هوش مصنوعی: هرکس مقداری از دارایی‌اش را رها کرد و به سوی آینده رفت. ما هم اینطور فکر کردیم که آنچه او دارد، ما هم به نوعی صاحب آن هستیم.
زندگی پردهٔ سحر است چه باید کردن
عشرت هر دو جهان زین دو نفس غم داریم
هوش مصنوعی: زندگی مانند نمایشی جادویی است و از ما می‌خواهد در این دنیا که پر از لذت‌هاست، چگونه باید رفتار کنیم. اما در این میان، ما به خاطر دو جنبه از زندگی‌مان، همواره با غم روبرو هستیم.
نگسست از دل ما حسرت ایام وصال
دامن رفته ز دستی‌ست‌ که محکم داریم
هوش مصنوعی: حسرت روزهای بیداری و وصال در دل ما فراموش نمی‌شود. این حسرت ناشی از این است که دامن (نیاز و آرزوهای ما) از دست ما رفته و ما باید آن را به شدت نگه داریم.
با همه ذوق طلب طاقت دیدار کراست
این هوس به ‌که بر آیینه مسلم داریم
هوش مصنوعی: با تمام شوق و اشتیاقی که برای دیدن او داریم، این آرزو بهتر است که در آینه حقیقت جا داشته باشد.
غیرتسلیم ز ما هیچ نمی‌آید راست
پا و سر چون خط پرگار به یک خم داریم
هوش مصنوعی: ما در برابر تسلیم شدن، هیچ‌گونه تاب و تحملی نداریم. مانند پرگار که در یک نقطه ثابت است و فقط به دور آن می‌چرخد، ما نیز با تمام وجود بر سر اصول خود ایستاده‌ایم.
گر فضولی نشود ممتحن بست و گشاد
گنجها برکف دستی است‌ که بر هم داریم
هوش مصنوعی: اگر فضولی در کارها پیش نیاید، امتحان‌کننده می‌تواند درهای گنج‌ها را به روی ما باز کند، به شرطی که همکاری و همفکری داشته باشیم.
عذر احباب تلافیگر آزار مباد
کوشش زخم به سامان چه مرهم داریم
هوش مصنوعی: دوستانی که به ما آسیب می‌زنند، قابل بخشش نیستند، پس چه تلاشی برای التیام زخم‌ها کنیم وقتی که مرهمی نداریم؟
با همه ربط وفاق این چه دل افشاریهاست
سبحه سان پا به سر آبله‌ای هم داریم
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به ارتباط و همبستگی میان انسان‌ها اشاره دارد. فرد با بیان این که با وجود تمامی اتصالات و پیوندها، احساساتی از دل تنگی و ناراحتی در او وجود دارد. در واقع، او نشانه‌هایی از درد یا مشکل را در زندگی‌اش ذکر کرده و به نوعی نشان می‌دهد که حتی با وجود ارتباطات، هنوز هم مشکلات و دردهایی برایش وجود دارد. این احساس، شبیه به حالتی است که در این دنیا همه چیز به هم مرتبط است، اما در عین حال مشکلات شخصی نیز قابل توجه است.
شکر هم بیدل از آثار نفاق است اینجا
الفت‌، آنگه گله‌؟ پیداست حیا کم داریم
هوش مصنوعی: شکر و محبت از نتایج نفاق است. اینجا رابطه‌ای وجود دارد و آنجا اختلاف؛ واضح است که ما حیا و شرم کمتری داریم.