غزل شمارهٔ ۲۳۶۱
 عزت کلاه بی سر و سامانی خودیم 
 صد شعله نازپرور عریانی خودیم 
 آیینه نقشبند گل امتیاز نیست 
 محو خیال خانهٔ حیرانی خودیم 
 گوهر خمار بستر و بالین نمیکشد 
 سر درکنار زانوی غلتانی خودیم 
 پر میزنیم و هیچ به جایی نمیرسیم 
 واماندههای وحشت مژگانی خودیم 
 دوران سر ز سبحهٔ ما کم نمیشود 
 وانگاه تر دماغ مسلمانی خودیم 
 با آفتاب ذره چه نسبت عیان کند 
 دلدار باقی خود و ما فانی خودیم 
 چون کوه ناله نیز ز ما سر نمیکشد 
 از بسکه زبر بارگرانجانی خودیم 
 پوشیدگی ز هیأت آفاق بردهاند 
 حیرت قبای چارهٔ عریانی خودیم 
 خاکستریم و شعله ما آرمیده نیست 
 آیینهٔ کمین پر افشانی خودیم 
 ما را ز تیره بختی ما میتوان شناخت 
 چون سایه یکقلم خط پیشانی خودیم 
 بیدل به جلوهگاه حقیقتکه میرسد 
 ما غافلان تصور امکانی خودیم 
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 عزت کلاه بی سر و سامانی خودیم 
 صد شعله نازپرور عریانی خودیم 
هوش مصنوعی: ما تنها با کلاهی بدون زینت و در هم ریخته، به خود میبالیم و به زینت و زیبایی خود مینازیم، هرچند که در واقع عریان و بیپناهیم.
 آیینه نقشبند گل امتیاز نیست 
 محو خیال خانهٔ حیرانی خودیم 
هوش مصنوعی: ما در آیینه نقش گل را نمیتوانیم ببینیم؛ ما فقط در خیال خانهای که در آن حیرانیم غرق هستیم و آن را به واقعیت تبدیل نمیکنیم.
 گوهر خمار بستر و بالین نمیکشد 
 سر درکنار زانوی غلتانی خودیم 
هوش مصنوعی: به معنای دیگر، این جمله به این نکته اشاره دارد که وجود زیبایی و جذابیت در زندگی ممکن است به راحتی در دسترس نباشد و ما ممکن است در وضعیت ناپایداری قرار داشته باشیم. در این زمینه، تصویر یک بستر نرم و دلپذیر در کنار یک نقطه ناپایدار نشان میدهد که زندگی بهطور کامل آرام و آسان نیست و ما در حال غلتیدن و تلاش برای یافتن تعادل هستیم.
 پر میزنیم و هیچ به جایی نمیرسیم 
 واماندههای وحشت مژگانی خودیم 
هوش مصنوعی: ما تلاش میکنیم و به هیچ نتیجهای نمیرسیم و تنها بازماندگان ترسناک این وضع را به دوش میکشیم.
 دوران سر ز سبحهٔ ما کم نمیشود 
 وانگاه تر دماغ مسلمانی خودیم 
هوش مصنوعی: زندگی ما از ذکر و عبادت کم نمیشود و همیشه به یاد خدا خواهیم بود، هر چند در دل مسلمانیم.
 با آفتاب ذره چه نسبت عیان کند 
 دلدار باقی خود و ما فانی خودیم 
هوش مصنوعی: سایهای از آفتاب نمیتواند نشاندهنده حقیقت وجود محبوب باشد، چرا که او جاودانه و ماندگار است، در حالی که ما فقط زاییده و ناپایدار هستیم.
 چون کوه ناله نیز ز ما سر نمیکشد 
 از بسکه زبر بارگرانجانی خودیم 
هوش مصنوعی: هرچند که ما درون خود درد و رنج بسیاری داریم، اما مانند کوه نمیگرییم و ناله نمیزنیم، زیرا بار سنگین مشکلات بر دوش ماست.
 پوشیدگی ز هیأت آفاق بردهاند 
 حیرت قبای چارهٔ عریانی خودیم 
هوش مصنوعی: پوششهایی که بر دنیای خارج وجود دارد، ما را شگفتزده کرده است و در میان مشکلات و کمبودها، ما خودمان را عریان و بیپناه احساس میکنیم.
 خاکستریم و شعله ما آرمیده نیست 
 آیینهٔ کمین پر افشانی خودیم 
هوش مصنوعی: من در حالتی مانند خاکستر هستم و شعلهام هرگز خاموش نشده است. ما به مانند آینهای هستیم که در انتظار بروز و ظهور زیباییها و شکوه خود هستیم.
 ما را ز تیره بختی ما میتوان شناخت 
 چون سایه یکقلم خط پیشانی خودیم 
هوش مصنوعی: ما را میتوان از بدشکلی و بداقبالیمان شناخت، همانطور که سایه یک خط در پیشانیام قابل تمایز است.
 بیدل به جلوهگاه حقیقتکه میرسد 
 ما غافلان تصور امکانی خودیم 
هوش مصنوعی: وقتی که بیدل به جایی میرسد که حقیقت نمایان میشود، ما هنوز در حالتی از بیخبری و تصورات غیرواقعی درباره امکانها هستیم.

بیدل دهلوی