گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۶۰

خلوت‌پرست گوشهٔ حیرانی خودیم
یعنی نگاه دیدهٔ قربانی خودیم
ما را چو صبح باگل تعمیرکار نیست
مشتی غبار عالم ویرانی خودیم
لاف بقا و زندگی رفته نازکیست
لنگر فروش کشتی توفانی خودیم
موگشته‌ایم و نقش خیال تو مشق ماست
حیران صنعت قلم مانی خودیم
پر هرزه بود چشم‌گشودن دین بساط
چون شمع جمله اشک پشیمانی خودیم
جمعیت از غبار هوای رمیده است
صبح جنون بهار پریشانی خودیم
چون اشک راز ما به هزار آب شسته‌اند
آیینهٔ خجالت عریانی خودیم
خاک فسرده خواری جاوید می‌کشد
عمریست پایمال تن‌آسانی خودیم
دیوار رنگ منع خرام بهار نیست
ای خام فطرتان همه زندانی خودیم
بیدل چوگردباد ز آرام ما مپرس
عمریست درکمند پرافشانی خودیم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خلوت‌پرست گوشهٔ حیرانی خودیم
یعنی نگاه دیدهٔ قربانی خودیم
هوش مصنوعی: ما در حالتی از تنهایی و حیرت به سر می‌بریم، به نوعی که فقط می‌توانیم به نظارهٔ حالات خود بپردازیم و در واقع، خود را در مواجهه با تجربیات و احساسات‌مان می‌بینیم.
ما را چو صبح باگل تعمیرکار نیست
مشتی غبار عالم ویرانی خودیم
هوش مصنوعی: ما مانند صبح روشن و تازه نیستیم که کسی بتواند ما را اصلاح کند، بلکه فقط تکه‌ای از خاک و غبار این دنیای خراب و نابسامان هستیم.
لاف بقا و زندگی رفته نازکیست
لنگر فروش کشتی توفانی خودیم
هوش مصنوعی: دوست داشتن بقا و زندگی، تنها یک فریب است و ما در واقع همچون کشتی‌ای هستیم که در طوفان قرار دارد و نازکی‌اش در حال از هم پاشیدن است.
موگشته‌ایم و نقش خیال تو مشق ماست
حیران صنعت قلم مانی خودیم
هوش مصنوعی: ما در گرداب عشق تو غرق شده‌ایم و تصویر تو همواره در فکر و ذهن ماست. ما در حیرت و شگفتی از هنر بی‌نظیر خودمان قرار داریم.
پر هرزه بود چشم‌گشودن دین بساط
چون شمع جمله اشک پشیمانی خودیم
هوش مصنوعی: دیدن دنیا و پرسه‌زنی در آن بیهوده است، چون در نهایت مانند شمعی در حال ذوب شدن، ما تنها با احساس پشیمانی و سوگواری بر آنچه از دست داده‌ایم، روبرو می‌شویم.
جمعیت از غبار هوای رمیده است
صبح جنون بهار پریشانی خودیم
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از مردم تحت تأثیر هوای سرد و غبارآلود بهاری قرار گرفته‌اند و به نوعی در حال تجربه دیوانگی و سردرگمی هستند.
چون اشک راز ما به هزار آب شسته‌اند
آیینهٔ خجالت عریانی خودیم
هوش مصنوعی: وقتی اشک‌هایمان رازهایمان را به هزار بار شستشو داده‌اند، ما در حقیقت آیینه‌ای از شرم و بی‌پوششی خود هستیم.
خاک فسرده خواری جاوید می‌کشد
عمریست پایمال تن‌آسانی خودیم
هوش مصنوعی: خاکی که فرسوده و بی‌محتوا است، به‌طور دائمی نشانه ذلت و ضعف را بر دوش می‌کشد و ما سال‌هاست که به خاطر راحت‌طلبی خود، زیر پای او مانده‌ایم.
دیوار رنگ منع خرام بهار نیست
ای خام فطرتان همه زندانی خودیم
هوش مصنوعی: دیوارهایی که جلوی زیبایی بهار را می‌گیرند، واقعاً وجود ندارد. ای کسانی که ساده‌لوح هستید، باید بدانید که ما خودمان به زندان افکار و محدودیت‌هایمان گرفتار شده‌ایم.
بیدل چوگردباد ز آرام ما مپرس
عمریست درکمند پرافشانی خودیم
هوش مصنوعی: بیدل، از دیگران درباره‌ی آرامش ما سوال نکن، زیرا سال‌هاست که ما در دام پرشور و سرزندگی خود گیر کرده‌ایم.