گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۵۹

چون نگه عمریست داغ چشم حیران خودیم
زیر کوه از سایهٔ دیوار مژگان خودیم
دعوی هستی سند پیرایهٔ اثبات نیست
اینقدر معلوم می‌گردد که بهتان خودیم
وحشت صبحیم ما راکو سر و برگی دگر
یعنی از خود می‌رویم و گرد دامان خودیم
سخت جانی عمر صرف ژاژخایی‌ کردن‌ست
همچو سوهان پای تا سر وقف دندان خودیم
شیشهٔ ما را در این بزم احتیاج سنگ نیست
از شکست دل مقیم طاق نسیان خودیم
نقد ما با فلس ماهی هم رواج افتاده است
درهم بیحاصل بیرون همیان خودیم
عمر وهمی در خیال هیچ ننمودن گذشت
آنقدر کایینه نتوان گشت حیران خودیم
نعمت فرصت غنیمت‌ پرور توفیر ماست
میزبان‌ عر ض‌ بهار توست‌ و مهمان خودیم
سیر دریا قطره را در فکر خویش افتادنست
دامن‌ آن جلوه در دست از گریبان خودیم
چشم می‌بایدگشودن جلوه‌گو موهوم باش
هر قدر نظاره می‌خندد گلستان خودیم
همچو مژگان شیوهٔ بی‌ربطی ما حیرتست
گر بهم آییم یکسر دست و دامان خودیم
گوهر اشکیم بیدل ازگداز ما مپرس
اینقدر آب از خجالت‌وضع عریان خودیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون نگه عمریست داغ چشم حیران خودیم
زیر کوه از سایهٔ دیوار مژگان خودیم
هوش مصنوعی: ما مدت زیادی است که در انتظار و حیرت هستیم، همان‌طور که زیر سایه دیواری، جایی که چشمان موج‌زده و حسرت‌زده‌امان را پنهان کرده‌ایم.
دعوی هستی سند پیرایهٔ اثبات نیست
اینقدر معلوم می‌گردد که بهتان خودیم
هوش مصنوعی: ما ادعایی برای وجود خود داریم، اما این ادعا هیچ مدرکی برای اثبات ندارد. به‌روشنی مشخص است که ما خودمان را به تمسخر می‌گیریم.
وحشت صبحیم ما راکو سر و برگی دگر
یعنی از خود می‌رویم و گرد دامان خودیم
هوش مصنوعی: ما در آغاز روز به شدت نگران و مضطرب هستیم، به طوری که دیگر نمی‌توانیم خود را کنترل کنیم و در حال دور شدن از خودمان هستیم.
سخت جانی عمر صرف ژاژخایی‌ کردن‌ست
همچو سوهان پای تا سر وقف دندان خودیم
هوش مصنوعی: عمر انسان به مانند سوهانی که دندان‌هایش را می‌خراشد، صرف حرف‌های بی‌فایده و بی‌ارزش می‌شود. این نشان می‌دهد که ما در طول زندگی خود، وقت و انرژی‌مان را به مسائل پیش پا افتاده و بی‌معنا اختصاص می‌دهیم.
شیشهٔ ما را در این بزم احتیاج سنگ نیست
از شکست دل مقیم طاق نسیان خودیم
هوش مصنوعی: در این محفل و جشن، ما نیاز به سنگ برای شکستن شیشه‌مان نداریم، چون خودمان با دل شکسته‌مان در حالت فراموشی به سر می‌بریم.
نقد ما با فلس ماهی هم رواج افتاده است
درهم بیحاصل بیرون همیان خودیم
هوش مصنوعی: نقد ما در حال حاضر تأثیر زیادی پیدا کرده و در واقع به معنای واقعی کلمه همه چیز را درهم ریخته است. ما هم خود را در این شرایط بی‌فایده و نارسایی می‌بینیم.
عمر وهمی در خیال هیچ ننمودن گذشت
آنقدر کایینه نتوان گشت حیران خودیم
هوش مصنوعی: عمر ما در خیال فانی و بی‌فایده گذشت، به قدری که نتوانیم در حیرت و سرگردانی خود باقی بمانیم.
نعمت فرصت غنیمت‌ پرور توفیر ماست
میزبان‌ عر ض‌ بهار توست‌ و مهمان خودیم
هوش مصنوعی: فرصت و نعمت‌هایی که داریم، باید مورد استفاده قرار گیرد. ما در واقع مهمان بهار هستیم و به عنوان میزبان، باید از این زمان بهره‌مند شویم.
سیر دریا قطره را در فکر خویش افتادنست
دامن‌ آن جلوه در دست از گریبان خودیم
هوش مصنوعی: دریا به هر قطره‌ای که از آن جدا می‌شود، فکر می‌کند و به یادش می‌آید. ما هم در تلاشیم تا زیبایی‌های زندگی را در دلمان نگه‌ داریم و از درون خود به آن‌ها دست یابیم.
چشم می‌بایدگشودن جلوه‌گو موهوم باش
هر قدر نظاره می‌خندد گلستان خودیم
هوش مصنوعی: باید چشمانت را باز کنی؛ هر چقدر هم که تماشا به نظر زیبا و فریبنده بیاید، ما همچنان در دنیای خودمان زندگی می‌کنیم.
همچو مژگان شیوهٔ بی‌ربطی ما حیرتست
گر بهم آییم یکسر دست و دامان خودیم
هوش مصنوعی: ما مانند مژه‌ها، ظاهراً ربطی به یکدیگر نداریم و این وضعیت باعث حیرت است؛ اما اگر به هم بپیوندیم، همه چیز به هم خواهد آمد و در نهایت به خودمان وابسته‌ایم.
گوهر اشکیم بیدل ازگداز ما مپرس
اینقدر آب از خجالت‌وضع عریان خودیم
هوش مصنوعی: ما مانند گوهری از اشک هستیم، بیدل. از درد و رنج ما نپرسید، زیرا این همه آب که می‌ریزد، فقط به دلیل شرم از وضعیت عریان و بی‌پوشش خودمان است.