گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۵۸

جغد ویرانهٔ خیال خودیم
پر فشان لیک زیر بال خودیم
شمع بخت سیه چه افروزد
آتش مردهٔ زگال خودیم
رنگ کو تا عدم بگرداند
عالمی رفت و ما به حال خودیم
غم اوج‌، حضیض جاه‌ کراست
عشرت فقر بی‌زوال خودیم
کو قیامت چه محشر ای غافل
فرصت اندیش ماه و سال خودیم
دور ما را نه سبحه‌ای‌ست نه جام
گردش رنگ انفعال خودیم
باده در جام و نشئه مخموری
هجر پروردهٔ وصال خودیم
بحر در جیب و خاک لیسیدن
چقدر تشنهٔ زلال خودیم
غیر ما کیست حرف ما شنود
گفت‌وگوی زبان لال خودیم
دوری از خود قیامتست اینجا
بی‌تو زحمت‌کش خیال خودیم
شمع آسودگی چه امکانست
تا سری هست پایمال خودیم
از که خواهیم داد ناکامی
بیدل بیکسی مآل خودیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جغد ویرانهٔ خیال خودیم
پر فشان لیک زیر بال خودیم
هوش مصنوعی: ما مانند جغدی هستیم که در خرابه‌های خیال خود پر می‌پراکنیم، اما در عین حال زیر بال خود پنهان شده‌ایم.
شمع بخت سیه چه افروزد
آتش مردهٔ زگال خودیم
هوش مصنوعی: چراغ خوش‌شنسی ما چه فایده‌ای دارد وقتی که آتش یا شعلهٔ زندگی‌امان از بین رفته است.
رنگ کو تا عدم بگرداند
عالمی رفت و ما به حال خودیم
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که با تغییر و تحولاتی که در دنیا به وجود می‌آید، همچنان ما در حالت خودمان باقی مانده‌ایم و تغییر خاصی نکرده‌ایم. جهانی که دائماً در حال تغییر و گذر به سمت عدم است، اما ما در وضعیت خودمان ثابت مانده‌ایم.
غم اوج‌، حضیض جاه‌ کراست
عشرت فقر بی‌زوال خودیم
هوش مصنوعی: غم اوج و حضیض به چه کسی تعلق دارد، در حالی که ما از خوشی فقر بی‌پایان خود بهره‌مندیم.
کو قیامت چه محشر ای غافل
فرصت اندیش ماه و سال خودیم
هوش مصنوعی: چه روزی خواهد آمد که مردم بی‌خبرند! ای غافل، فرصت اندیشی کن و به ماه و سال خودت توجه کن.
دور ما را نه سبحه‌ای‌ست نه جام
گردش رنگ انفعال خودیم
هوش مصنوعی: ما در اطراف خود نه تسبیحی داریم و نه جامی، بلکه تنها در حالتی از انفعال و اجتماعی خود قرار داریم.
باده در جام و نشئه مخموری
هجر پروردهٔ وصال خودیم
هوش مصنوعی: در جام باده‌ای هست و حالت نشئه ما به خاطر فراق، نتیجه و پرورش وصل خودمان است.
بحر در جیب و خاک لیسیدن
چقدر تشنهٔ زلال خودیم
هوش مصنوعی: ما در حالی که در جیب‌مان دریا داریم، باز هم خاک را می‌لیسیم. این نشان‌دهنده‌ی تشنه‌بودن ما به آب زلال و واقعی است.
غیر ما کیست حرف ما شنود
گفت‌وگوی زبان لال خودیم
هوش مصنوعی: جز ما کسی نیست که به سخنان ما گوش دهد، ما تنها با زبان خاموش خود گفت‌وگو می‌کنیم.
دوری از خود قیامتست اینجا
بی‌تو زحمت‌کش خیال خودیم
هوش مصنوعی: دوری از تو عذاب و سختی بزرگی است. در غیاب تو، ما فقط در فکر و خیال خودمان گرفتار شده‌ایم.
شمع آسودگی چه امکانست
تا سری هست پایمال خودیم
هوش مصنوعی: آرامش مانند شمعی است که به سادگی در حال ذوب شدن است و امکان ندارد که بتوانیم از زیر پا افتادن و ضربه خوردن در امان باشیم.
از که خواهیم داد ناکامی
بیدل بیکسی مآل خودیم
هوش مصنوعی: ما از چه کسی باید طلب کمک کنیم؟ ناامیدی و تنهایی ما نشان‌دهنده سرنوشت ماست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۳۵۸ به خوانش فاطمه زندی