گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۵۱

قابل بار امانتها مگو آسان شدیم
سرکشیها خاک شد تا صورت انسان شدیم
در عدم جنس محبت قیمت‌ کونین داشت
تا نفس واکرد دکان همچو باد ارزان شدیم
ای بسا نقشی‌که آگاهی به یاد ما شنید
تاکنون زیب تغافلخانهٔ نسیان شدیم
گفتگو عمری نفسها سوخت تا انجام کار
همچو شمع ‌کشته در زیر زبان پنهان شدیم
سود اگر در پرده ‌خون می‌شد زیانی هم نبود
چون مه از عرض ‌کمال آیینهٔ نقصان شدیم
پیکر ما را چوگردون بی سبب خم‌کرده‌اند
در میان گویی نبود آندم ‌که ‌ما چوگان شدیم
غنچهٔ ما عرض چندین برگ گل در بار داشت
یک گرببان چاک اگر کردیم صد دامان شدیم
هرکسی‌ ویرانهٔ خود را عمارت می‌کند
ما به تعمیر دل بی پا و سر ویران شدیم
آینه‌ در زنگ‌ مژگانی‌ بهم‌ آورده‌ بود
چشم تا وا شد به روی نیک‌ و بد حیران‌ شدیم
بی تمیزی داشت ما را نازپرورد غنا
آخر از آدم شدن محتاج آب و نان شدیم
زین لباس سایگی کز شرم هستی تیره است
نور او پوشید ما را هر قدر عریان شدیم
اینقدرها حسرت آغوش هم می‌بوده است
هرکه شد چشم تماشای تو ما مژگان شدیم
هیچ نتوان بست نقش خجلت ازکمفرصتی
رنگ ما پیش از وفا بشکست‌ اگر پیمان شدیم
پشت دستی هم نشد ریش از ندامتهای خلق
طبع ما وقتی پشیمان شد که بی‌دندان شدیم
بیدل از ما عالمی با درس معنی اشناست
ما به فهم خود چرا چون حرف و خط نادان شدیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قابل بار امانتها مگو آسان شدیم
سرکشیها خاک شد تا صورت انسان شدیم
هوش مصنوعی: به راحتی بار امانت‌ها را نپذیر، زیرا سرکشی‌ها و نافرمانی‌ها به فراموشی سپرده شده و حالا به انسانی تبدیل شده‌ایم.
در عدم جنس محبت قیمت‌ کونین داشت
تا نفس واکرد دکان همچو باد ارزان شدیم
هوش مصنوعی: در عالم عدم، عشق دارای ارزشی والا بود، اما با پیدایش و آغاز زندگی، ما مثل باد ارزان و بی‌ارزش شدیم.
ای بسا نقشی‌که آگاهی به یاد ما شنید
تاکنون زیب تغافلخانهٔ نسیان شدیم
هوش مصنوعی: بسیاری از جلوه‌ها و تأثیراتی که ما از آگاهی به یاد خود داشتیم، در طول زمان به فراموشی و نسیان تبدیل شده‌اند و ما در دنیای بی‌خبری و غفلت زندگی می‌کنیم.
گفتگو عمری نفسها سوخت تا انجام کار
همچو شمع ‌کشته در زیر زبان پنهان شدیم
هوش مصنوعی: سخن‌گفتن و بحث‌کردن سال‌ها ما را به خاطر کشمکش‌ها و استرس‌ها فرسوده کرده، تا آنجا که مانند شمعی که خاموش شده، حالا در زیر زبان‌مان خاموش و پنهان شده‌ایم.
سود اگر در پرده ‌خون می‌شد زیانی هم نبود
چون مه از عرض ‌کمال آیینهٔ نقصان شدیم
هوش مصنوعی: اگر در پرده‌ای از خون نیز سودی باشد، زیانی در آن نیست. چرا که ما همچون ماهی که در آینه کمال، نقصان خود را می‌بیند، از مرتبه کمال فاصله گرفته‌ایم.
پیکر ما را چوگردون بی سبب خم‌کرده‌اند
در میان گویی نبود آندم ‌که ‌ما چوگان شدیم
هوش مصنوعی: بدن ما را بی‌هیچ دلیلی مانند گردون خم کرده‌اند، گویی در آن لحظه‌ای نبود که ما به عنوان جایگاه توپ چوگان قرار گرفته‌ایم.
غنچهٔ ما عرض چندین برگ گل در بار داشت
یک گرببان چاک اگر کردیم صد دامان شدیم
هوش مصنوعی: غنچهٔ ما به اندازهٔ زیادی از زیبایی و لطافت برخوردار بود. اگرچه اگر دست به عملی بزنیم، ممکن است عواقب آن بسیار بیشتر از آنچه که تصور می‌کنیم، باشد.
هرکسی‌ ویرانهٔ خود را عمارت می‌کند
ما به تعمیر دل بی پا و سر ویران شدیم
هوش مصنوعی: هر فردی تلاش می‌کند تا خرابی‌های خود را به بهترین شکل تبدیل به بنا و سازه‌ای زیبا کند، اما ما فقط مشغول ترمیم دل خود هستیم که نه پا دارد و نه سر، و ویرانی آن غیرقابل جبران است.
آینه‌ در زنگ‌ مژگانی‌ بهم‌ آورده‌ بود
چشم تا وا شد به روی نیک‌ و بد حیران‌ شدیم
هوش مصنوعی: آینه در اثر رنگ و گرد و غبار مژگان به هم ریخته بود، وقتی چشم باز شد به زیبایی و زشتی، ما حیران و شگفت‌زده شدیم.
بی تمیزی داشت ما را نازپرورد غنا
آخر از آدم شدن محتاج آب و نان شدیم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ما به‌خوبی تربیت شده بودیم و در وضعیت مرفهی زندگی می‌کردیم، در نهایت به نیازهای بنیادی زندگی، مانند غذا و آب، وابسته شدیم.
زین لباس سایگی کز شرم هستی تیره است
نور او پوشید ما را هر قدر عریان شدیم
هوش مصنوعی: این لباس سایه‌ای که به خاطر شرم وجود ما تاریک است، ما را می‌پوشاند و هرچه بیشتر خود را عریان کردیم، باز هم نتوانستیم از این پوشش خلاص شویم.
اینقدرها حسرت آغوش هم می‌بوده است
هرکه شد چشم تماشای تو ما مژگان شدیم
هوش مصنوعی: هر کس که مشتاق دیدن تو شده، آن‌قدر دلتنگ آغوش دیگری بوده است که به کبوتری عاشق تبدیل شده و چشم‌هایش به تماشای تو خیره مانده‌اند.
هیچ نتوان بست نقش خجلت ازکمفرصتی
رنگ ما پیش از وفا بشکست‌ اگر پیمان شدیم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند اثر ننگ و شرمندگی ما را به خاطر فرصت‌های از دست رفته پنهان کند، اگر که پیمان و عهدی بسته باشیم و آن را شکسته باشیم.
پشت دستی هم نشد ریش از ندامتهای خلق
طبع ما وقتی پشیمان شد که بی‌دندان شدیم
هوش مصنوعی: ما هیچ‌گاه دچار پشیمانی نشدیم و تنها زمانی که برای ما مشکلاتی پیش آمد و نتوانستیم از خودمان دفاع کنیم، به احساس ندامت و افسوس افتادیم.
بیدل از ما عالمی با درس معنی اشناست
ما به فهم خود چرا چون حرف و خط نادان شدیم
هوش مصنوعی: شاعر به ما می‌گوید که کسی در بین ما هست که با عمق و معنا آشناست. اما ما به خاطر ناتوانی در درک، به سطحی از فهم رسیده‌ایم که مثل سخن و خط نادان‌ها شده‌ایم.