گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۵۰

بی‌تکلف گرگدا گشتیم و گر سلطان شدیم
دور از آن در آنچه ننگ قدرها بود آن شدیم
عجز توفان کرد محو الفت امکان شدیم
ریخت قدرت بال و پر تا گرد این دامان شدیم
جز فناگویند رنج زندگی را چاره نیست
از چه یارب تشنهٔ این درد بی‌درمان شدیم
راحتی ‌گر بود در کنج خموشی بوده است
بر زبانها چون سخن بیهوده سرگردان شدیم
بی‌حجاب رنگ نتوان دید عرض نوبهار
پیرهن‌کردیم سامان هر قدر عریان شدیم
مشت خاک تیره را آیینه‌کردن حیرت است
جلوه‌ای‌کردی‌که ما هم دیدهٔ حیران شدیم
از چراغ ما ز هستی دامنی افشاند عشق
بی‌زبان بودیم داغ شکر این احسان شدیم
آتش ما از ضعیفی شعله‌ای پیدا نکرد
چون چراغ حیرت از آیینه‌ها تابان شدیم
در عبادتگاه ذوق نیستی مانند اشک
سجده‌ای‌کردیم و با نقش قدم یکسان شدیم
دردسرکمتر چه لازم با فنون پرداختن
عالمی سودای دانش پخت و ما نادان شدیم
بسکه ما را شعلهٔ درد وداع از هم‌گداخت
آب گشتیم و روان از دیدهٔ یاران شدیم
در تماشایت علاج حیرت ما مشکل است
چشم چون آیینه تا واگشت بی‌مژگان شدیم
احتیاج غیر بیدل ننگ دوش همت است
همچو خورشید از لباس عاریت عریان شدیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌تکلف گرگدا گشتیم و گر سلطان شدیم
دور از آن در آنچه ننگ قدرها بود آن شدیم
هوش مصنوعی: ما بدون هیچ ادعایی به زندگی ساده‌ای روی آوردیم و حتی اگر به مقام و سلطنت هم رسیدیم، دور از آنچه که ننگ و رسوایی برای ما به همراه داشت، زندگی کردیم.
عجز توفان کرد محو الفت امکان شدیم
ریخت قدرت بال و پر تا گرد این دامان شدیم
هوش مصنوعی: ناامیدی و ناتوانی ما باعث شد که عشق و دوستی ما را از همه چیز محو کند. قدرت و توانایی‌های ما به قدری کاهش یافت که دیگر نتوانستیم از این پیوند جدا شویم.
جز فناگویند رنج زندگی را چاره نیست
از چه یارب تشنهٔ این درد بی‌درمان شدیم
هوش مصنوعی: زندگی را جز نابودی چاره‌ای نیست و نمی‌دانم چرا، ای خدا، ما این‌قدر به این درد بی‌پایان تشنه هستیم.
راحتی ‌گر بود در کنج خموشی بوده است
بر زبانها چون سخن بیهوده سرگردان شدیم
هوش مصنوعی: آسایش و آرامش اگر در سکوت باشد، باعث شده که کلمات بیهوده و بی‌هدف بر زبان‌ها بیفتند و ما در این صحبت‌های بی‌محتوا سرگردان شویم.
بی‌حجاب رنگ نتوان دید عرض نوبهار
پیرهن‌کردیم سامان هر قدر عریان شدیم
هوش مصنوعی: در ابیات فوق، شاعر به مفهوم زیبایی و جلوه بهار اشاره دارد. او می‌گوید که برای مشاهده زیبایی‌های فروردین، باید از حجاب و پرده‌ها واگذار کرد. هرچقدر که بیشتر خود را از قید و بندها آزاد کنیم، بیشتر می‌توانیم زیبایی‌ها را درک کنیم و لذت ببریم. در واقع، شاعر به موضوع آزادی و عریان شدن از قید و بندها در مواجهه با زیبایی طبیعت اشاره دارد.
مشت خاک تیره را آیینه‌کردن حیرت است
جلوه‌ای‌کردی‌که ما هم دیدهٔ حیران شدیم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی دانه‌ای از خاک سیاه را به حالت براق و درخشانی درمی‌آوریم، نشان‌دهنده‌ی شگفتی و زیبایی است. به گونه‌ای جلوه‌ای از زیبایی نمایان شده است که ما نیز از این منظر شگفت‌زده و متعجب شده‌ایم.
از چراغ ما ز هستی دامنی افشاند عشق
بی‌زبان بودیم داغ شکر این احسان شدیم
هوش مصنوعی: از نور وجود ما برکاتی به دیگران رسید، در حالی که ما خود نمی‌توانستیم به زبان عشق صحبت کنیم، اما با وجود این، درد و شکرگزاری این لطف را در دل‌مان احساس کردیم.
آتش ما از ضعیفی شعله‌ای پیدا نکرد
چون چراغ حیرت از آیینه‌ها تابان شدیم
هوش مصنوعی: آتش ما به خاطر ضعف‌مان شعله‌ای به وجود نیاورد، چون وقتی که در آینه‌ها خود را دیدیم، مانند چراغ حیرت روشن شدیم.
در عبادتگاه ذوق نیستی مانند اشک
سجده‌ای‌کردیم و با نقش قدم یکسان شدیم
هوش مصنوعی: در مکان عبادت، حس شوق و عشق وجود ندارد و به مانند اشک‌هایی که در حال سجده ریخته می‌شود، ما نیز با نشانه‌هایی که از خود برجای می‌گذاریم، یکی و همسان شده‌ایم.
دردسرکمتر چه لازم با فنون پرداختن
عالمی سودای دانش پخت و ما نادان شدیم
هوش مصنوعی: برای کاهش مشکلات، چه نیازی به هنرها و مهارت‌های مختلف است؟ جهانیان به جستجوی علم و دانش پرداخته‌اند، اما ما هنوز نادان و بی‌خبر مانده‌ایم.
بسکه ما را شعلهٔ درد وداع از هم‌گداخت
آب گشتیم و روان از دیدهٔ یاران شدیم
هوش مصنوعی: ما به قدری در آتش درد وداع سوخته‌ایم که مانند آب ذوب شده‌ایم و اشک‌هایمان از چشمان‌مان به خاطر یاران‌مان سرازیر شده است.
در تماشایت علاج حیرت ما مشکل است
چشم چون آیینه تا واگشت بی‌مژگان شدیم
هوش مصنوعی: در تماشای تو، درمان سردرگمی ما دشوار است. چشم‌هایمان مثل آیینه‌ای هستند که وقتی باز می‌شوند، به بی‌مژگانی تبدیل می‌شوند.
احتیاج غیر بیدل ننگ دوش همت است
همچو خورشید از لباس عاریت عریان شدیم
هوش مصنوعی: نیاز به دیگران برای بیدل بودن، ننگی بر دوش اراده است. ما مانند خورشیدی که از لباس عاریت برهنه شده، از خود بی‌نیاز گشته‌ایم.

حاشیه ها

1401/01/19 03:04
pure-az

وزن صحیح «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن»