گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۴۹

چشم پوشیدیم و برما و من استغنا زدیم
از مژه بر هم زدن بر هر دو عالم پا زدیم
وحدت آغوش وداع اعتبارات است و بس
فرع تا با اصل جوشد شیشه بر خارا زدیم
ذوق آزادی قسم بر مشرب ما می‌خورد
خاک ما چندان پریشان شد که بر صحرا زدیم
نسخهٔ اسباب از مضمون دل بستن تهی است
انتخابی بود نومیدی کزین اجزا زدیم
حیرت‌آباد است اینجا کو قدم برداشتن
اینقدرها بس که دامان مژه بالا زدیم
بوی می صد شعله رسوا شد که با صبح الست
یک شرر چشمک به روی پنبهٔ مینا زدیم
بسکه بی‌تعداد شد ساز مقامات کرم
چون نوای سایلان ما نیز بر درها زدیم
هیچ آشوبی به درد غفلت امروز نیست
شد قیامت آشکار آن دم‌ که بر فردا زدیم
ای تمنا نسخه‌ها نذر توّهم‌ کن‌ که ما
مسطری بر صفحه از موج پر عنقا زدیم
حسرت اسباب و برق بی‌نیازی عالمیست
دل تغافل آتشی افروخت بر دنیا زدیم
پیشتر ز آشوب‌ کثرت وحدتی هم بوده است
یاد آن موجی ‌که ما بیرون این دریا زدیم
شام غفلت ‌گشت بیدل پردهٔ صبح شعور
بسکه عبرت سرمه‌ها در دیدهٔ بینا زدیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم پوشیدیم و برما و من استغنا زدیم
از مژه بر هم زدن بر هر دو عالم پا زدیم
هوش مصنوعی: ما از دقت و توجه به جزئیات چشم‌پوشی کردیم و بر این مطرح شدیم که به چیزی نیاز نداریم. حتی با یک نگاه ساده، از مرزهای این دنیا فراتر رفتیم.
وحدت آغوش وداع اعتبارات است و بس
فرع تا با اصل جوشد شیشه بر خارا زدیم
هوش مصنوعی: وحدت مانند آغوشی است که دلسوزی و جدایی را کنار هم می‌آورد و فقط همین است. باید فرعی به اصل بپیوندد تا مانند شیشه‌ای در کنار سنگی از همدیگر جدا نشوند.
ذوق آزادی قسم بر مشرب ما می‌خورد
خاک ما چندان پریشان شد که بر صحرا زدیم
هوش مصنوعی: تناسب شادی و آزادی به باور و سلیقه ما پیوند خورده است، به طوری که وضعیت نامناسب و آشفته خاک و سرزمین ما ما را وادار کرد تا به دشت و بیابان پناه ببریم.
نسخهٔ اسباب از مضمون دل بستن تهی است
انتخابی بود نومیدی کزین اجزا زدیم
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این موضوع می‌پردازد که داشتن برنامه و نقشه برای زندگی یا عشق، از درون احساسات و وابستگی‌های واقعی خالی است. در واقع، شاعر اشاره می‌کند که انتخاب ما برای دوری از این وابستگی‌ها، ناشی از ناامیدی بوده و از اجزای مختلف زندگی‌امان جدا شده‌ایم.
حیرت‌آباد است اینجا کو قدم برداشتن
اینقدرها بس که دامان مژه بالا زدیم
هوش مصنوعی: این مکان شگفت‌انگیز است و نمی‌توان به راحتی در آن قدم برداشت. به قدری در دنیای خیال و بررسی جزئیات غرق شده‌ایم که دیگر نمی‌توانیم از آن خارج شویم.
بوی می صد شعله رسوا شد که با صبح الست
یک شرر چشمک به روی پنبهٔ مینا زدیم
هوش مصنوعی: بوی شراب به قدری قوی و واضح شد که در سپیده دم یک روز مهم، ناگهان چشمی به رنگ آبی روشن درخشید.
بسکه بی‌تعداد شد ساز مقامات کرم
چون نوای سایلان ما نیز بر درها زدیم
هوش مصنوعی: زیاد شدن شمار سازهایی که مقام‌های کرم را می‌نوازند، باعث شده است که ما هم مانند دیگران، به درها بکوبیم و خود را معرفی کنیم.
هیچ آشوبی به درد غفلت امروز نیست
شد قیامت آشکار آن دم‌ که بر فردا زدیم
هوش مصنوعی: امروز هیچ نگرانی یا آشوبی به درد نمی‌خورد، زیرا واقعیات و وضعیت زندگی در آینده به وضوح نمایان خواهد شد زمانی که به فردا توجه کنیم.
ای تمنا نسخه‌ها نذر توّهم‌ کن‌ که ما
مسطری بر صفحه از موج پر عنقا زدیم
هوش مصنوعی: ای آرزو، ابرهای خیالی خود را نذر کن که ما در این صفحه، اثری جاودانه از عشق و زیبایی به وجود آورده‌ایم.
حسرت اسباب و برق بی‌نیازی عالمیست
دل تغافل آتشی افروخت بر دنیا زدیم
هوش مصنوعی: حسرت بر چیزهایی که نداریم و آرزوی بی‌نیازی، جهانی پر از درد و آتش را در دل ما روشن کرده است و به خاطر غفلت‌مان، بر روی این دنیا شعله‌های زیادی افکنده‌ایم.
پیشتر ز آشوب‌ کثرت وحدتی هم بوده است
یاد آن موجی ‌که ما بیرون این دریا زدیم
هوش مصنوعی: قبل از اینکه آشفتگی و تنوعی به وجود بیاید، همواره یک اتحاد وجود داشته است. به یاد آوردن آن لحظه‌ای که ما از این دریا خارج شدیم، شبیه به همان موجی است که پیش از این تجربه کردیم.
شام غفلت ‌گشت بیدل پردهٔ صبح شعور
بسکه عبرت سرمه‌ها در دیدهٔ بینا زدیم
هوش مصنوعی: در شب غفلت، بیدل، پردهٔ صبح آگاهی را برداشت، زیرا ما آن‌قدر از تجربیات و عبرت‌ها در دیدهٔ افراد آگاه استفاده کردیم که گویا سرمه به چشمانشان زده‌ایم.