گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۴۸

از چاک گریبان به دلی راه نکردیم
کار عجبی داشت جنون آه نکردیم
دل تیره شد آخر ز هوایی ‌که به سر داشت
این آینه را از نفس آگاه نکردیم
فرصت‌شمری‌های نفس بال امل زد
پرواز شد آن رشته که کوتاه نکردیم
هر چند به صد رنگ دمیدیم درین باغ
پرواز طرب جز به پر کاه نکردیم
چون شمع ‌که از خویش رود سر به ‌گریبان
نقش قدمی نیست که ما چاه نکردیم
صد دشت به هر کوچه دویدیم و لیکن
خاکی به سر از دوری آن راه نکردیم
ماندیم هوس شیفتهٔ کثرت موهوم
از گرد سپه رو به سوی شاه نکردیم
در وصل ز محرومی دیدار مپرسید
شب رفت و نگاهی به رخ ماه نکردیم
چون سایه به حرمانکدهٔ فرصت هستی
روز سیهی بود که بیگاه نکردیم
بیدل تو عبث خون مخور از خجلت تحقیق
ماییم‌ که خود را ز خود آگاه نکردیم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از چاک گریبان به دلی راه نکردیم
کار عجبی داشت جنون آه نکردیم
هوش مصنوعی: ما از شکاف گریبان به دل راهی پیدا نکردیم. این واقعیت عجیبی بود که ما در عالم جنون هیچ آه و ناله‌ای نکردیم.
دل تیره شد آخر ز هوایی ‌که به سر داشت
این آینه را از نفس آگاه نکردیم
هوش مصنوعی: دل در نهایت تحت تأثیر فضایی قرار گرفت که به آن دچار بود. این آینه را از نفس خود مطلع نکردیم.
فرصت‌شمری‌های نفس بال امل زد
پرواز شد آن رشته که کوتاه نکردیم
هوش مصنوعی: زمانی که ما از فرصت‌ها غافل شدیم و از آرزوهایمان دور شدیم، آن رشته‌ای که می‌توانست ما را به آسمان برساند و ما را به پرواز درآورد، کوتاه و از هم گسسته شد.
هر چند به صد رنگ دمیدیم درین باغ
پرواز طرب جز به پر کاه نکردیم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه با رنگ‌های مختلف و شاد در این باغ زندگی کردیم و شادی را تجربه کردیم، اما در نهایت تنها به چیزهای بی‌ارزش و سطحی دست یافتیم.
چون شمع ‌که از خویش رود سر به ‌گریبان
نقش قدمی نیست که ما چاه نکردیم
هوش مصنوعی: با این حال که ما به یاد کسی هستیم و دل‌تنگ او، اما هیچ خدمتی از خود به یادگار نگذاشته‌ایم. مانند شمعی که در سکوت به سوختن خود ادامه می‌دهد و هیچ اثری از خود بجای نمی‌گذارد.
صد دشت به هر کوچه دویدیم و لیکن
خاکی به سر از دوری آن راه نکردیم
هوش مصنوعی: ما در هر کوچه‌ای صدها دشت را پیمودیم، اما از دوری او هیچ خاکی بر سر نکردیم.
ماندیم هوس شیفتهٔ کثرت موهوم
از گرد سپه رو به سوی شاه نکردیم
هوش مصنوعی: ما در آرزوی عشق و زیبایی‌های دروغین زندگی کردیم و از دور به سپاه نگاه می‌کردیم، ولی هیچ‌گاه به سوی شاه نرفتیم.
در وصل ز محرومی دیدار مپرسید
شب رفت و نگاهی به رخ ماه نکردیم
هوش مصنوعی: در لحظه‌های وصال، از دوری و غیبت معشوق نپرسید، زیرا شب سپری شد و ما حتی نگاهی هم به چهره ماه نینداختیم.
چون سایه به حرمانکدهٔ فرصت هستی
روز سیهی بود که بیگاه نکردیم
هوش مصنوعی: زمانی که در فرصتی از زندگی خود قرار داریم، مانند سایه‌ای می‌مانیم. روزی که غفلت کردیم و از آن بهره نبردیم، روزی تاریک و ناامیدکننده خواهد بود.
بیدل تو عبث خون مخور از خجلت تحقیق
ماییم‌ که خود را ز خود آگاه نکردیم
هوش مصنوعی: بی‌دلیل از خجالت نگریید و غم نخورید، زیرا ما خود را از حقیقت خویش آگاه نکرده‌ایم.