گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۴۷

دوش‌کز دود جگر طرح شببشان‌کردیم
شرری جست ره ناله چراغان‌کردیم
دهر توفانکدهٔ شوق سراسر زدگی است
گرد دل داشت به هر دشت‌که جولان‌کردیم
لغزشی داشت ره عشق‌که درگام نخست
طوف آسودگی آبله پایان کردیم
صبح این میکده‌ گم بود درآغوش خمار
ما هم از شوخی خمیازه‌ گریبان‌ کردیم
وسعت عیش جهان در خور خرسندی بود
عالمی را ز دل تنگ به زندان‌ کردیم
بی‌تویک غنچهٔ آسوده درتن باغ نماند
هر چه همرنگی دل داشت پریشان ‌کردیم
هر نفس چاک گریبان بهاری دارد
در جگر بوی گل کیست که پنهان کردیم
حاصل سینه برآتش زدن ما چو سپند
اینقدر بود که یک ناله به سامان کردیم
همچو مژگان ز تماشاکدهٔ عالم رنگ
حاصل‌ این بود که خمیازه به دامان‌ کردیم
هیچ عیشی به تماشای دل حیران نیست
به خیال آینه چیدیم و چراغان کردیم
به تنزل عرق سعی ندامت‌گل‌کرد
آنچه‌ گم‌ شد ز جبین بر مژه تاوان‌ کردیم
فکر خوبش است سرانچام دو عالم بیدل
همه کردیم اگر سر به گریبان کردیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش‌کز دود جگر طرح شببشان‌کردیم
شرری جست ره ناله چراغان‌کردیم
هوش مصنوعی: شب گذشته از سوز دل و دردهای درون، شعله‌ای برافروختیم و با آن به سوگ و ناله پرداخته و حال و هوای شاداب و روشنی رقم زدیم.
دهر توفانکدهٔ شوق سراسر زدگی است
گرد دل داشت به هر دشت‌که جولان‌کردیم
هوش مصنوعی: دنیا پر از طوفان و هیجان است و تمام لحظات آن چنان پر از سرگشتگی و سرخوشی است که ما در هر دشت و جایگاهی که قدم گذاشتیم، احساس آزادی و شور را تجربه کرده‌ایم.
لغزشی داشت ره عشق‌که درگام نخست
طوف آسودگی آبله پایان کردیم
هوش مصنوعی: در آغاز مسیر عشق، دچار لغزشی شدیم که باعث شد به آرامش و راحتی برسیم و از درد و رنجی که داشتیم، نجات یابیم.
صبح این میکده‌ گم بود درآغوش خمار
ما هم از شوخی خمیازه‌ گریبان‌ کردیم
هوش مصنوعی: صبحگاه در این میکده، حالتی گم و مست‌کننده داشت و ما هم از روی شوخی و بازی، به حالت خواب‌آلودگی خود توجه کردیم.
وسعت عیش جهان در خور خرسندی بود
عالمی را ز دل تنگ به زندان‌ کردیم
هوش مصنوعی: در این دنیا، زندگی شاد و خوشبختی برای افراد به همان اندازه مهم است که ما می‌توانیم با رضایت خاطر از آن بهره‌مند شویم. اما در عین حال، برخی افراد با دل‌های تنگ و محدودیت‌هایی که برای خود ایجاد کرده‌اند، به نوعی از آزادی و خوشی دور افتاده‌اند.
بی‌تویک غنچهٔ آسوده درتن باغ نماند
هر چه همرنگی دل داشت پریشان ‌کردیم
هوش مصنوعی: بدون تو هیچ گل جوانی در باغ آرامش ندارد، هرچه که دل‌شادکن بود، ما را آشفته کرده است.
هر نفس چاک گریبان بهاری دارد
در جگر بوی گل کیست که پنهان کردیم
هوش مصنوعی: هر لحظه دل ما پر از شوق و امیدی است، همان‌طور که در بهار، عطر گل‌ها در فضا پیچیده است. آیا کسی هست که این احساسات را پنهان کرده باشد؟
حاصل سینه برآتش زدن ما چو سپند
اینقدر بود که یک ناله به سامان کردیم
هوش مصنوعی: نتیجه‌ی سوزانیدن دل ما، به اندازه‌ی آتش زدن سپند، این بود که تنها یک ناله توانستیم سر دهیم و آن را به سامان برسانیم.
همچو مژگان ز تماشاکدهٔ عالم رنگ
حاصل‌ این بود که خمیازه به دامان‌ کردیم
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر زیبایی از چشمان کسی اشاره دارد که همچون مژگان، به تماشای زیبایی‌های دنیا پرداخته و از این تماشا احساس خستگی و کسالت کرده است. به نوعی، او به دنبال آرامش و سکون است، اما در عوض به دامان کسالت و خمیازه دچار شده است.
هیچ عیشی به تماشای دل حیران نیست
به خیال آینه چیدیم و چراغان کردیم
هوش مصنوعی: هیچ لذتی به اندازه‌ی تماشای دل نگران و حیران نیست، ما به خاطر این احساس، در خیال خود جشن و نورافشانی به راه انداختیم.
به تنزل عرق سعی ندامت‌گل‌کرد
آنچه‌ گم‌ شد ز جبین بر مژه تاوان‌ کردیم
هوش مصنوعی: خستگی ناشی از تلاش و زحمت، باعث شد تا از پیشانی‌ام قطرات عرق بریزد و آنچه را که از دست داده‌ام، بر مژه‌هایم حسرت بزنم.
فکر خوبش است سرانچام دو عالم بیدل
همه کردیم اگر سر به گریبان کردیم
هوش مصنوعی: فکر خوبش باعث شده که در نهایت، ما را به این حالت بکشاند؛ در حالتی که همه چیز را در دنیای خود به شدت تحت تاثیر قرار داده‌ایم و اگر هم درون خود را بررسی کنیم، به درد و غم‌هایمان فکر می‌کنیم.