گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۴۴

یاد آن فرصت‌ که عیش رایگانی داشتیم
سجده‌ای چون آسمان بر آستانی داشتیم
یاد آن سامانِ جمعیت که در صحرای شوق
بسکه می‌رفتیم از خود کاروانی داشتیم
یاد آن سرگشتگی‌ کز نسبتش چون گردباد
در زمین خاکساری آسمانی داشتیم
یاد آن غفلت‌ که از گرد متاع زندگی
عمر دامن چیده بود و ما دکانی داشتیم
گرد آسودن ندارد عرصهٔ جولان هوش
رفت آن کز بیخودی ضبط عنانی داشتیم
دست ما و دامن فرصت که تیر ناز او
در نیستان بود تا ما استخوانی داشتیم
ذوق وصلی‌ گشت برق خرمن آرام‌ها
ورنه ما در خاک نومیدی جهانی داشتیم
ای برهمن بیخبر از کیش همدردی مباش
پیش ازین ما هم بت نامهربانی داشتیم
هر قدر او چهره می‌افروخت ما می‌سوختیم
در خور عرض بهار او خزانی داشتیم
در سر راه خیالش از تپیدن‌های دل
تا غباری بود ما بر خود گمانی داشتیم
دست ما محروم ماند آخر ز طوف دامنش
خاکِ نم بودیم گرد ناتوانی داشتیم
روز وصلش باید از شرم آب ‌گردیدن ‌که ما
در فراقش زندگی ‌کردیم و جانی داشتیم
خامشی صد نسخه آهنگ طلب شیرازه بست
مدعا گم بود تا ساز بیانی داشتیم
شوخی رقص سپند آمادهٔ خاکستر است
سرمه‌ سایی بود اگر ذوق فغانی داشتیم
جرات پرواز هرجا نیست بیدل ور نه ما
در شکست بال‌، فیض آشیانی داشتیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یاد آن فرصت‌ که عیش رایگانی داشتیم
سجده‌ای چون آسمان بر آستانی داشتیم
هوش مصنوعی: یاد آن زمانی می‌افتم که از لذت‌های بی‌هزینه برخوردار بودیم و به خاطر آن، در مقابل کسی که می‌ستودیم، مانند آسمان سجده می‌کردیم.
یاد آن سامانِ جمعیت که در صحرای شوق
بسکه می‌رفتیم از خود کاروانی داشتیم
هوش مصنوعی: خاطره آن مکان پرجمعیت به یادم می‌آید که در دشت عشق، مدام به سفر می‌رفتیم و یک گروه همراه خود داشتیم.
یاد آن سرگشتگی‌ کز نسبتش چون گردباد
در زمین خاکساری آسمانی داشتیم
هوش مصنوعی: به یاد سرگردانی‌ای هستم که در سایه‌ی محبتش، همچون گردبادی در دنیای خاکی، حالت خاصی از آسمانی بودن داشتیم.
یاد آن غفلت‌ که از گرد متاع زندگی
عمر دامن چیده بود و ما دکانی داشتیم
هوش مصنوعی: یاد آن زمان‌هایی که از مسائل بی‌ارزش زندگی غافل بودیم و به فکر خودمان بودیم، در حالی که زندگی‌ ما در حال گذر بود و ما مغازه‌ای برای فروش نداشتیم.
گرد آسودن ندارد عرصهٔ جولان هوش
رفت آن کز بیخودی ضبط عنانی داشتیم
هوش مصنوعی: جای آرامش و استراحت برای خیال و اندیشه وجود ندارد؛ چرا که آن لحظه‌ای که از خود بی‌خود شده بودیم و توانسته بودیم بر زندگی‌مان کنترل داشته باشیم، سپری شده است.
دست ما و دامن فرصت که تیر ناز او
در نیستان بود تا ما استخوانی داشتیم
هوش مصنوعی: ما در دسترس داریم و فرصت در دامن ماست، در حالی که تیر ناز او در نیستان قرار دارد، تا زمانی که ما استخوانی داریم و زنده‌ایم.
ذوق وصلی‌ گشت برق خرمن آرام‌ها
ورنه ما در خاک نومیدی جهانی داشتیم
هوش مصنوعی: شوق و خوشحالی ناشی از برقراری ارتباط به مانند نوری است که به خرمن‌های آرام می‌تابد، وگرنه ما در دل ناامیدی دنیایی بزرگ داشتیم.
ای برهمن بیخبر از کیش همدردی مباش
پیش ازین ما هم بت نامهربانی داشتیم
هوش مصنوعی: ای برهمن، که از دین و آیین همدردی بی‌خبری، قبل از این ما نیز بت نامهربانی داشته‌ایم.
هر قدر او چهره می‌افروخت ما می‌سوختیم
در خور عرض بهار او خزانی داشتیم
هوش مصنوعی: هرچه او زیبایی و طراوت نشان می‌داد، ما در مقابل آن می‌سوختیم. در حالی که بهار او از زیبایی بهره‌مند بود، ما در دل احساس پاییزی داشتیم.
در سر راه خیالش از تپیدن‌های دل
تا غباری بود ما بر خود گمانی داشتیم
هوش مصنوعی: در مسیر تفکر و خیال او، دل ما در تپش بود و تصور می‌کردیم که این احساسات نشان‌دهنده چیزی دیگر است.
دست ما محروم ماند آخر ز طوف دامنش
خاکِ نم بودیم گرد ناتوانی داشتیم
هوش مصنوعی: دست ما در نهایت از نعمت او خالی ماند، زیرا در برابر او مانند خاکی تر بودیم که به خاطر ناتوانی‌مان نمی‌توانستیم به او برسیم.
روز وصلش باید از شرم آب ‌گردیدن ‌که ما
در فراقش زندگی ‌کردیم و جانی داشتیم
هوش مصنوعی: در روزی که معشوق ما را به خود نزدیک کند، باید از شرم به زیر بیفتیم، چرا که ما در دوران دوری از او زندگی کرده‌ایم و همچنان امید و جان‌مان را حفظ کرده‌ایم.
خامشی صد نسخه آهنگ طلب شیرازه بست
مدعا گم بود تا ساز بیانی داشتیم
هوش مصنوعی: سکوت ما به اندازه‌ای عمیق بود که نتوانستیم خواسته‌های خود را بیان کنیم. تا زمانی که ساز و بیان مناسبی پیدا نکردیم، نتوانستیم به درستی منظورمان را درک کنیم.
شوخی رقص سپند آمادهٔ خاکستر است
سرمه‌ سایی بود اگر ذوق فغانی داشتیم
هوش مصنوعی: با یک شوخی، رقصی شاداب به نظر می‌رسد، اما در واقع، آماده‌سازی برای روزهای سخت و ناامیدی است. اگر احساسی شاداب و زنده داشتیم، می‌توانستیم رنگ و زیبایی بیشتری به زندگی‌مان ببخشیم.
جرات پرواز هرجا نیست بیدل ور نه ما
در شکست بال‌، فیض آشیانی داشتیم
هوش مصنوعی: جرأت پرواز در هر مکانی وجود ندارد. اگر نه، ما در شرایط شکست بال هم می‌توانستیم از لذت داشتن یک آشیانه برخوردار شویم.

حاشیه ها

1396/06/13 14:09
حبیب حصیر

در بیت اول مصرع دوم (سجدۀ چون آسمان بر آستانی داشتیم) درست است. ظاهراً آسمان در حالت خمیده گی سجده است. آستان که عبارت از مکان است محل سجده است نه ساجد.

1399/11/12 07:02
فرید فریدی

وه چه بیان صریحی دارد !
روزوصلش باید از شرم آب گردیدن که ما
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم

1399/11/15 07:02
فرزاد

سلام
همانطور که برادر حبیب نصیر نوشته اند
در بیت اول : سجده ای چون آسمان ....
صحیح هست .