غزل شمارهٔ ۲۳۴۳
یاد آن فرصت که ما هم عذر لنگی داشتیم
چون شرر یک پر زدن ساز درنگی داشتیم
دل نیاورد از ضعیفی تاب درد انتظار
ورنه ما هم شیشهواری نذر سنگی داشتیم
عافیت چون موج شست از نقش ماگرد نمود
تا شکست دل پر افشان بود رنگی داشتیم
یأس گلکرد از نفس آیینهٔ ما صاف شد
آرزو چندانکه میجوشید رنگی داشتیم
خودنمایی هر قدر باشد تصور همتست
نام تا آیینهٔ ما بود ننگی داشتیم
عشق نپسندید ما را هرزه صید اعتبار
ورنه در کیش اثر عبرت خدنگی داشتیم
نالهٔ ما گوش کردن صرفهٔ یاران نکرد
در نفس با این ضعیفیها تفنگی داشتیم
جز فرو رفتن به جیب عجز ننمودیم هیچ
همچو شمع آیینه درکام نهنگی داشتیم
حیرت آن جلوه ما را با خود آخر صلح داد
ورنه تا مژگان به هم میخورد جنگی داشتیم
تا سپند ما به حرف آمد خموشی دود کرد
بیتو در محفل نوای سرمه رنگی داشتیم
هر قدر واگشت مژگان دلبر از ما دور ماند
چشم تا پوشیده بود آغوش تنگی داشتیم
زندگی بیدل دماغ خلق در اوهام سوخت
ما هم از هستی همین معجون بنگی داشتیم
غزل شمارهٔ ۲۳۴۲: حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیمغزل شمارهٔ ۲۳۴۴: یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاد آن فرصت که ما هم عذر لنگی داشتیم
چون شرر یک پر زدن ساز درنگی داشتیم
هوش مصنوعی: به یاد آن فرصتهایی که ما هم به نوعی در تنگنا بودیم، مانند شعلهای که برای پرواز نیاز به کمی توقف دارد.
دل نیاورد از ضعیفی تاب درد انتظار
ورنه ما هم شیشهواری نذر سنگی داشتیم
هوش مصنوعی: دلش طاقت درد انتظار را نیاورد و شکسته شد؛ وگرنه ما هم گاهی مانند شیشهای بودیم که نذر سنگی کرده بودیم.
عافیت چون موج شست از نقش ماگرد نمود
تا شکست دل پر افشان بود رنگی داشتیم
هوش مصنوعی: سلامتی و آرامش مانند موجی است که به طرز زیبایی بر روی تصویر ما نشست، اما وقتی دل ما شکست، رنگ و لعاب خود را از دست داد و به حالتی پریشان تبدیل شد.
یأس گلکرد از نفس آیینهٔ ما صاف شد
آرزو چندانکه میجوشید رنگی داشتیم
هوش مصنوعی: ناامیدی از ما نشأت میگیرد، وقتی که دلخوشیهایمان از بین میرود. وقتی آرزوها از ما دور میشوند و دیگر به آنها نمیرسیم، در حقیقت ما هم رنگ و بوی خود را از دست میدهیم.
خودنمایی هر قدر باشد تصور همتست
نام تا آیینهٔ ما بود ننگی داشتیم
هوش مصنوعی: هر چقدر که خود را به نمایش بگذاریم، در واقع فقط به خاطر تصور و تلاش خودمان است که این نام و شهرت را بدست آوردهایم، زیرا اگر آیینهمان را نگاه کنیم، در واقع عیب و ننگی نیز داریم.
عشق نپسندید ما را هرزه صید اعتبار
ورنه در کیش اثر عبرت خدنگی داشتیم
هوش مصنوعی: عشق به ما بیاحترامی کرد و ما را به عنوان صید بیارزش شناخت، ولی اگر به اصول و آیین ما توجه میکرد، متوجه میشد که ما درس عبرت و تجربهای برای دیگران داریم.
نالهٔ ما گوش کردن صرفهٔ یاران نکرد
در نفس با این ضعیفیها تفنگی داشتیم
هوش مصنوعی: صدای نالهٔ ما را دوستان نشنیدند و با این وضعیت ضعیف خود، ما سلاحی داشتیم.
جز فرو رفتن به جیب عجز ننمودیم هیچ
همچو شمع آیینه درکام نهنگی داشتیم
هوش مصنوعی: ما هیچ کار دیگری نکردیم جز اینکه به ضعف و ناتوانیامان اعتراف کردیم. مانند شمعی که در کنار یک آیینه قرار دارد، ما هم در مقایسه با قدرت و بزرگی دیگران احساس خفت و ناتوانی میکنیم.
حیرت آن جلوه ما را با خود آخر صلح داد
ورنه تا مژگان به هم میخورد جنگی داشتیم
هوش مصنوعی: حیرت و زیبایی چهرهاش باعث شد که ما در نهایت با هم آشتی کنیم، وگرنه هر بار که مژگانش را به هم میزد، ما جنگ و جدل داشتیم.
تا سپند ما به حرف آمد خموشی دود کرد
بیتو در محفل نوای سرمه رنگی داشتیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که صدای ما در مجلس به گوش رسید، دیگر سکوت را ترک کردیم و مانند دودی به فضا پخش شدیم. در این مجالس، رنگ و جلوهای خاص داشتیم که دلها را به خود جلب میکرد.
هر قدر واگشت مژگان دلبر از ما دور ماند
چشم تا پوشیده بود آغوش تنگی داشتیم
هوش مصنوعی: هر چه مژگان محبوب از ما دورتر میشود، چشمان ما به خاطر آن عشق و وابستگی، همچنان پوشیده و پنهان باقی میماند. در این حس، مانند آغوشی تنگ که دوری را بیشتر حس کنیم.
زندگی بیدل دماغ خلق در اوهام سوخت
ما هم از هستی همین معجون بنگی داشتیم
هوش مصنوعی: زندگی برای بیدل مانند مدهوشی است که در خیالها غرق شده است و ما هم از وجود خود همین حس و حال را تجربه کردهایم.
حاشیه ها
1401/01/19 03:04
pure-az
وزن صحیح «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن»

بیدل دهلوی