غزل شمارهٔ ۲۳۴۲
حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیم
یک دماغی داشتیم آن هم به سودا سوختیم
کس درین محفل زباندان گداز دل نبود
چون سپند از خجلت عرض تمنا سوختیم
نشئهٔ تحقیق ما را شعلهٔ جوالهکرد
گرد خودگشتیم چندانیکه خود را سوختیم
حال هم وهم است از مستقبل اینجا دم مزن
آتش ما شد بلند امروز و فردا سوختیم
در چراغان وفا تأثیر شوق دیگر است
خواب درچشم تماشا سوخت تا ما سوختیم
یک قدم وحشت ادا شد گرمی جولان شوق
همچو برق از جادهٔ نقش کف پا سوختیم
اضطراب شعله ی ما داغ افسردن نداشت
چون نفس از خواهش آرام دلها سوختیم
در دیار ما جو شمع از بسکه قحط درد بود
تا شود یک داغ پیدا جمله اعضا سوختیم
از نشان و نام ما بگذرکه ما بیحاصلان
دفتر خود یک قلم در بال عنقا سوختیم
صرفهٔ ما نیست بیدل خدمت دیر و حرم
شمع خود در هرکجا بردیم خود را سوختیم
غزل شمارهٔ ۲۳۴۱: هیچ میدانی مآل خود چرا نشناختیمغزل شمارهٔ ۲۳۴۳: یاد آن فرصت که ما هم عذر لنگی داشتیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیم
یک دماغی داشتیم آن هم به سودا سوختیم
هوش مصنوعی: در دلمان هیچ حسرتی نمانده، زیرا آنقدر به عشق و آرزوهای خود پرداختهایم. روزگاری یک عشق داشتیم که آن هم به خاطر خیالات و آرزوهایمان از بین رفت.
کس درین محفل زباندان گداز دل نبود
چون سپند از خجلت عرض تمنا سوختیم
هوش مصنوعی: در این مجالس، هیچکس نیست که بتواند به درستی احساسات عمیق ما را بیان کند. ما چون سپند که در آتش خجلت میسوزد، در پیشگاه دیگران از درخواست خود شرمندهایم.
نشئهٔ تحقیق ما را شعلهٔ جوالهکرد
گرد خودگشتیم چندانیکه خود را سوختیم
هوش مصنوعی: ما در حال تلاش برای پی بردن به حقیقت، مانند شعلهای در آتش خود را سرگرم کردیم و در این راه چنان درگیر خود شدیم که در نهایت به خود آسیب رساندیم.
حال هم وهم است از مستقبل اینجا دم مزن
آتش ما شد بلند امروز و فردا سوختیم
هوش مصنوعی: حالت ما و خیال ما در آینده مشخص نیست. اینجا صحبت نکن و آتش ما امروز و فردا بالا گرفته و ما در آتش آن سوختیم.
در چراغان وفا تأثیر شوق دیگر است
خواب درچشم تماشا سوخت تا ما سوختیم
هوش مصنوعی: در روشنایی وفا، عشق تأثیری متفاوت دارد. خواب در چشمان تماشا از شدت شوق به آتش درآمد و ما نیز به خاطر آن سوختیم.
یک قدم وحشت ادا شد گرمی جولان شوق
همچو برق از جادهٔ نقش کف پا سوختیم
هوش مصنوعی: یک قدم وحشت به تصویر کشیده شده است و احساس شوق و هیجان مانند برقی که از جاده به سمت جلو میزند، ما را میسوزاند.
اضطراب شعله ی ما داغ افسردن نداشت
چون نفس از خواهش آرام دلها سوختیم
هوش مصنوعی: اضطراب و نگرانی ما هیچ وقت به اندازهای نبود که دلمان آرام بگیرد، چون در پی آرزوهایمان جانهایمان را از دست دادیم.
در دیار ما جو شمع از بسکه قحط درد بود
تا شود یک داغ پیدا جمله اعضا سوختیم
هوش مصنوعی: در سرزمین ما به قدری درد و رنج وجود دارد که حتی یک شعله کوچک هم نمیتواند در آن بسوزد. به همین خاطر، همه ما از غم و اندوه آسیب دیدهایم و مانند شعلهای سوختهایم.
از نشان و نام ما بگذرکه ما بیحاصلان
دفتر خود یک قلم در بال عنقا سوختیم
هوش مصنوعی: از وضعیت و نام ما غافل باش، چون ما بی نتیجهها، دفتر خود را با یک قلم در بالای پرندهای افسانهای آتش زدهایم.
صرفهٔ ما نیست بیدل خدمت دیر و حرم
شمع خود در هرکجا بردیم خود را سوختیم
هوش مصنوعی: ما در خدمت و عشق به معشوق به جستوجو و گذر از مکانهای مختلف هستیم، اما در این مسیر، خود را سوزاندهایم و انتظار فایدهای نداریم.

بیدل دهلوی