غزل شمارهٔ ۲۳۴۱
هیچ میدانی مآل خود چرا نشناختیم
سر به پیش پا نکردیم از حیا نشناختیم
غیرت یکتاییش از خودشناسی ننگ داشت
قدر ما این بس که ما هم خویش را نشناختیم
عالمی را معرفت شرمندهٔ جاوید کرد
خودشناسی ننگ کوری شد ترا نشناختیم
دل اگربا خلقکم جوشید جای شکوه نیست
از همه بیگانه بودیم آشنا نشناختیم
چشم پوشیدن جهان عافیت ایجاد کرد
غیر کنج دل برای امن جا نشناختیم
در گلستانی که رنگش پایمال ناز بود
خون ما هم داشت رنگی از حنا نشناختیم
چشمبندی بیتمیزی را نمیباشد علاج
حسن عریان بود ما غیر از فنا نشناختیم
جهل موج و کف به فهم راز دریا روشن است
عشق مستغنی است گر ما و شما نشناختیم
عالم از کیفیت رد و قبول آگاه نیست
چون نفس یکسر برو را از بیا نشناختیم
فهم واجب نیست ممکن تا ابد از ممکنات
اینکه ما نشناختیمت از کجا نشناختیم
بینیازی از تمیز عین و غیر آزاده است
جرم غفلت نیست بیبود که ما نشناختیم
صبر اگر میبود ابرام طلب خجلت نداشت
ما اجابت را دو دم پیش از دعا نشناختیم
زین تماشا بیدل از وحشت عنانیهای عمر
دیده و دانسته بگذشتیم یا نشناختیم
غزل شمارهٔ ۲۳۴۰: سایهوار از نارسایان جهان غربتیمغزل شمارهٔ ۲۳۴۲: حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هیچ میدانی مآل خود چرا نشناختیم
سر به پیش پا نکردیم از حیا نشناختیم
هوش مصنوعی: آیا میدانی چرا به نتیجه کار خود پی نبردیم؟ چون از روی شرم، سرمان را به پایین انداختیم و نتوانستیم آن را ببینیم.
غیرت یکتاییش از خودشناسی ننگ داشت
قدر ما این بس که ما هم خویش را نشناختیم
هوش مصنوعی: غیرت و عظمت یکتایی او به حدی است که از خودشناسی احساس شرم میکند. ارزش ما در این است که حتی خود را هم نشناختهایم.
عالمی را معرفت شرمندهٔ جاوید کرد
خودشناسی ننگ کوری شد ترا نشناختیم
هوش مصنوعی: یک فرد عالم به واسطهٔ شناخت عمیق خود از جهان و حقیقت، در برابر جاودانگی و همیشگی بودن آن شرمنده شده است. در این میان، ناآگاهی و ناآگاهی از خود باعث شده که ما او را نشناسیم و درک درستی از وجود او نداشته باشیم.
دل اگربا خلقکم جوشید جای شکوه نیست
از همه بیگانه بودیم آشنا نشناختیم
هوش مصنوعی: اگر دل انسان با دیگران ارتباط برقرار کند، نباید از این موضوع نگران باشد، زیرا ما در گذشته با همه بیگانه بودیم و هیچکس را به درستی نشناختیم.
چشم پوشیدن جهان عافیت ایجاد کرد
غیر کنج دل برای امن جا نشناختیم
هوش مصنوعی: صندوق خالی دل را برای جای امن نشناختیم، چون با غفلت از دنیای راحتی، عافیت به وجود آمد.
در گلستانی که رنگش پایمال ناز بود
خون ما هم داشت رنگی از حنا نشناختیم
هوش مصنوعی: در باغی که زیبایی و ناز آن چنان زیاد بود، حتی خون ما هم رنگ و بوی حنا را نداشت و این را درک نکردیم.
چشمبندی بیتمیزی را نمیباشد علاج
حسن عریان بود ما غیر از فنا نشناختیم
هوش مصنوعی: چشمان ناپاک را نمیتوان به آسانی پاک کرد. ما تنها زیبایی واقعی را در فنا و زوال میشناسیم.
جهل موج و کف به فهم راز دریا روشن است
عشق مستغنی است گر ما و شما نشناختیم
هوش مصنوعی: عشق و محبت چیزی است که حتی اگر ما نتوانیم آن را درک کنیم، خود به خود روشنی و حقیقتش را آشکار میکند. نادانی ما مثل موج و کفی است که مانع درک عمق و رازهای دریا نمیشود. عشق حقیقتی مستقل است و نیازی ندارد که ما آن را بشناسیم یا نه.
عالم از کیفیت رد و قبول آگاه نیست
چون نفس یکسر برو را از بیا نشناختیم
هوش مصنوعی: دنیا از چگونگی پذیرش و عدم پذیرش امور بیخبر است، زیرا ما نتوانستهایم روح خود را در تمامیتش از آنچه که در درون داریم یا بیرون پیدا کنیم، تشخیص دهیم.
فهم واجب نیست ممکن تا ابد از ممکنات
اینکه ما نشناختیمت از کجا نشناختیم
هوش مصنوعی: درک برخی مسائل الزامی نیست و ممکن است که ما به حقیقتی دست نیابیم. اینکه ما نتوانستیم تو را بشناسیم، به چه دلیلی است که ما از جایی شناختیم؟
بینیازی از تمیز عین و غیر آزاده است
جرم غفلت نیست بیبود که ما نشناختیم
هوش مصنوعی: آدمی که از تمایز بین خوب و بد آزاد باشد، در واقع از گناهان بیخبر است. ما نتوانستیم آنچه را باید بشناسیم، بشناسیم و این به خاطر غفلت ماست.
صبر اگر میبود ابرام طلب خجلت نداشت
ما اجابت را دو دم پیش از دعا نشناختیم
هوش مصنوعی: اگر صبر وجود میداشت، در برابر درخواستهای بیپاسخ هیچگاه خجالتزده نمیشدیم. ما پاسخ را دو دم پیش از دعا درک نکردیم.
زین تماشا بیدل از وحشت عنانیهای عمر
دیده و دانسته بگذشتیم یا نشناختیم
هوش مصنوعی: از تماشای زیباییها و حالات مختلف زندگی، بیدل در وحشت و ناآگاهی از موضوعات عمر خود گذر کرده و به نوعی نه این مسائل را درست شناخته و نه آنها را درک کرده است.

بیدل دهلوی