گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۴۰

سایه‌وار از نارسایان جهان غربتیم
شخص طاقت رفته وما نقش پای طاقتیم
عجزبینش جوهر ما را به خاک افکنده است
یک مژه‌ گر چشم برداریم‌ گرد فطرتیم
دامن افشاندن ز اسباب جهان بی‌مدار
آنقدرها نیست اما اندکی بی‌جرأتیم
هیچکس چون شمع داغ بی‌تمیزیها مباد
سر به جیب و پا به دامن درتلاش راحتیم
حرص بر خوان قناعت هم همان خون می‌خورد
میهمانان غناییم و فضولی قسمتیم
زبن وبالی‌ کز وفاق حاضران‌ گل می‌کند
همچو یاد رفتگان آیینه‌دار عبرتیم
رفت ایامی‌ که عزلت آبروی ناز داشت
این زمان از اختلاط این و آن بی‌حرمتیم
همچو مینایی نمی از جبههٔ ما کم نشد
آب می‌گردیم اما انفعال خجلتیم
با همه نومیدی اقبال سیه‌بختان رساست
چون شب عصیان ز مشتاقان صبح رحمتیم
خواه عالم نقش بند و خواه عنقاکن خیال
در دماغ خامهٔ نقاش موی صورتیم
نیم چشمک خانه روشن‌کردنی داریم و هیچ
چون شرر بیدل چراغ دودمان فرصتیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سایه‌وار از نارسایان جهان غربتیم
شخص طاقت رفته وما نقش پای طاقتیم
هوش مصنوعی: ما مانند سایه‌ای از کسانی که در این دنیا ناتوانی و کمبود دارند، در تبعید زندگی می‌کنیم. شخصی که طاقت و توانش به پایان رسیده است، ما نیز نشانی از آن طاقت هستیم.
عجزبینش جوهر ما را به خاک افکنده است
یک مژه‌ گر چشم برداریم‌ گرد فطرتیم
هوش مصنوعی: نگرانی و ناتوانی ما باعث شده است که ارزش واقعی خود را از دست بدهیم. اگر فقط یک بار پلک بزنیم و از خواب غفلت بيدار شویم، به حقیقت و ذات اصلی‌مان پی می‌بریم.
دامن افشاندن ز اسباب جهان بی‌مدار
آنقدرها نیست اما اندکی بی‌جرأتیم
هوش مصنوعی: افشاندن دامن از وسایل دنیا کار سختی نیست، اما کمی از جرأت و شجاعت ما کسر شده است.
هیچکس چون شمع داغ بی‌تمیزیها مباد
سر به جیب و پا به دامن درتلاش راحتیم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نیست که مانند شمع، با داغی و ناپاکی‌ها، خود را پنهان کند و در جستجوی آرامش باشد.
حرص بر خوان قناعت هم همان خون می‌خورد
میهمانان غناییم و فضولی قسمتیم
هوش مصنوعی: حرص و ولع برای به دست آوردن چیزهایی که مورد نیاز نیست، به اندازه‌ای آسیب‌زننده است که می‌تواند به میهمانانی که در سفره قناعت هستند، آسیب برساند. ما باید به نعمت‌هایی که داریم، بسنده کنیم و از کنجکاوی و دخالت در امورات دیگران دوری کنیم.
زبن وبالی‌ کز وفاق حاضران‌ گل می‌کند
همچو یاد رفتگان آیینه‌دار عبرتیم
هوش مصنوعی: از زبان و بار گناهی که از همراهی دیگران به دوش می‌کشیم، مانند یاد آنانی که رفته‌اند، گل می‌روید. ما آینه‌ای برای عبرت‌گیری هستیم.
رفت ایامی‌ که عزلت آبروی ناز داشت
این زمان از اختلاط این و آن بی‌حرمتیم
هوش مصنوعی: زمانی بود که زندگی در تنهایی برای ما ارجمند و دلنشین بود، اما اکنون به خاطر اختلاط با دیگران و از دست دادن حریم خصوصی، دیگر حرمت و ارزش خود را از دست داده‌ایم.
همچو مینایی نمی از جبههٔ ما کم نشد
آب می‌گردیم اما انفعال خجلتیم
هوش مصنوعی: همچنین مانند مینای شفاف، از جبههٔ ما هیچ‌ چیز کم نشده است. ما در حال نوشیدن هستیم، اما در عین حال احساس خجالت و ناتوانی می‌کنیم.
با همه نومیدی اقبال سیه‌بختان رساست
چون شب عصیان ز مشتاقان صبح رحمتیم
هوش مصنوعی: با وجود همه ناامیدی، روزگار بدبختان همچنان پررنگ و روشن است، مانند شبی که در آن معصیت می‌شود، اما همچنان ما مانند عاشقانی هستیم که به صبح رحمت امیدواریم.
خواه عالم نقش بند و خواه عنقاکن خیال
در دماغ خامهٔ نقاش موی صورتیم
هوش مصنوعی: ما یک اثر هنری هستیم که می‌توانیم به دو شکل مختلف تجسم شویم: یا به عنوان یک عالم که نقش‌ها را می‌کشد و یا به عنوان کسی که در خیال خود تصویری زیبا و خیال‌انگیز را زنده می‌کند. در هر حال، ما مانند موی صورت در دستان هنرمند هستیم که می‌تواند ما را به هر شکلی درآورد.
نیم چشمک خانه روشن‌کردنی داریم و هیچ
چون شرر بیدل چراغ دودمان فرصتیم
هوش مصنوعی: ما یک نگاه مختصر داریم که می‌تواند خانه را روشن کند، و هیچ‌گاه مانند شعله‌ای که بی‌پروا می‌سوزد، فرصتی برای دودمان‌مان فراهم نمی‌شود.