گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۳۵

زین صفر کز عدم در هستی گشوده‌ایم
آیینهٔ حباب خیالت زدوده‌ایم
گرد هزار رنگ تماشا دمانده است
دستی‌که همچو عکس بر آیینه سوده‌ایم
خلقی به یاد چشم تو دارد سجودناز
ما هم به سایهٔ مژه‌هایت غنوده‌ایم
جمعیت وسیلهٔ دیدار مفت ماست
آیینه داری از صف حیرت ربوده‌ایم
پر روشن است حاصل انجام‌کار شمع
پرواز گریه دارد و ما پر گشوده‌ایم
در وصل هم ز حسرت دیدار چاره نیست
با عشق طالعی‌ست که ما آزموده‌ایم
از دوری حقیقت ادراک ما مپرس
دربا سراب شدکه به چشمت نموده‌ایم
از مزرع امید که داند چه ‌گل‌ کند
ما دانه‌های کاشتهٔ نادروده‌ایم
جانیم رفته رفته جسد بسته‌ایم نقش
کم نیستیم کاینهمه بر خود فزوده‌ایم
معدومی حقیقت ما حیرت آفرید
پنداشتیم آینه‌دار تو بوده‌ایم
بیدل ترانه‌سنج چه سازی که عمرهاست
از پردهٔ خیال حدیثت شنوده‌ایم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زین صفر کز عدم در هستی گشوده‌ایم
آیینهٔ حباب خیالت زدوده‌ایم
هوش مصنوعی: ما از عدم به وجود آمده‌ایم و با این وجود، تصویر خیالاتت را از ذهن پاک کرده‌ایم.
گرد هزار رنگ تماشا دمانده است
دستی‌که همچو عکس بر آیینه سوده‌ایم
هوش مصنوعی: دست‌هایی که مانند تصویری در آینه لمس کرده‌ایم، اکنون از تماشای رنگ‌های مختلف و زیبایی‌ها ناامید و خسته شده‌اند.
خلقی به یاد چشم تو دارد سجودناز
ما هم به سایهٔ مژه‌هایت غنوده‌ایم
هوش مصنوعی: افرادی به یاد چشمان تو در حال عبادت و سجده‌اند، و ما هم تحت سایه‌ی مژه‌هایت آرام گرفته‌ایم.
جمعیت وسیلهٔ دیدار مفت ماست
آیینه داری از صف حیرت ربوده‌ایم
هوش مصنوعی: مردم به نوعی وسیله‌ای برای ملاقات بی‌مقدار ما هستند. ما با داشتن آیینه، از صف حیرت و شگفتی دور شده‌ایم.
پر روشن است حاصل انجام‌کار شمع
پرواز گریه دارد و ما پر گشوده‌ایم
هوش مصنوعی: نتیجه‌ی تلاش‌های شمع به روشنی و وضوح دیده می‌شود. در حالی که شمع با پروازش به نوعی از اندوه و گریه دچار است، ما با روحیه‌ای باز و آزاد مواجه هستیم.
در وصل هم ز حسرت دیدار چاره نیست
با عشق طالعی‌ست که ما آزموده‌ایم
هوش مصنوعی: در ارتباط با هم، حتی وقتی که به هم می‌رسیم، باز هم به خاطر دوری و نبود دیدار، حسرت داریم. این عشق این‌طور پایدار است و ما از آن تجربه کرده‌ایم.
از دوری حقیقت ادراک ما مپرس
دربا سراب شدکه به چشمت نموده‌ایم
هوش مصنوعی: از دوری حقیقت، از ما نپرسید؛ زیرا آنچه می‌بینید، مانند سراب است که در خیال شما شکل گرفته است.
از مزرع امید که داند چه ‌گل‌ کند
ما دانه‌های کاشتهٔ نادروده‌ایم
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند در مزرعهٔ امید چه گلی خواهد رویید. ما فقط دانه‌های نادری هستیم که کاشته شده‌ایم.
جانیم رفته رفته جسد بسته‌ایم نقش
کم نیستیم کاینهمه بر خود فزوده‌ایم
هوش مصنوعی: زندگی ما به تدریج در حال سپری شدن است و ما مانند یک جسم مرده شده‌ایم. ارزش و تاثیر ما کم نیست، چرا که بر روی خود چیزهای زیادی افزوده‌ایم و به رشد و تحول پرداخته‌ایم.
معدومی حقیقت ما حیرت آفرید
پنداشتیم آینه‌دار تو بوده‌ایم
هوش مصنوعی: ما که خود را در آینهٔ حقیقت می‌دیدیم، در واقع در حیرت بودیم و نمی‌دانستیم که چه چیزی بر ما گذشته است. گمان می‌کردیم که آینه‌دار تو بوده‌ایم.
بیدل ترانه‌سنج چه سازی که عمرهاست
از پردهٔ خیال حدیثت شنوده‌ایم
هوش مصنوعی: بیدل، شاعر و آهنگ‌ساز، به چه چیزی می‌خواهی آهنگ بسازی وقتی که سال‌هاست در دنیای خواب و خیال، داستان و اشعار تو را شنیده‌ایم؟