غزل شمارهٔ ۲۳۳۳
صبح است و ما دماغ تمنا رساندهایم
چون شمع بوسهٔ مژه تا پا رساندهایم
گل میکند ز شعلهٔ خاکستر آشیان
بال شکستهای که به عنقا رساندهایم
ترک طلب به عمر طبیعی مقابل است
آیینهٔ نفس به مسیحا رساندهایم
کم نیست سعی ما که به صد دستگاه اشک
خود را به پای آبله فرسا رساندهایم
وحدت نماست شور خرابات ما و من
وهم است این که نشئه دو بالا رساندهایم
آیینهٔ جهان لطافت کدورت است
نقب پری ز شیشه به خارا رساندهایم
در هر دماغ فطرت ما گرد میکند
هر جا رسیده است کسی ما رساندهایم
شوقی فسرد و قطرهٔ ما در گهر گرفت
این است کلفتی که به دریا رساندهایم
طاووس ما بهار چراغان حیرت است
آیینه خانهای به تماشا رساندهایم
از بس تنک بضاعت دردیم چون گهر
یک قطره اشک بر همه اعضا رساندهایم
گر مستیات شکست دو عالم به شیشه کرد
ما هم دلی به پهلوی مینا رساندهایم
بیدل ز سحرکاری طول امل مپرس
کامروز نارسیده به فردا رساندهایم
غزل شمارهٔ ۲۳۳۲: نسخهٔ هیچیم، وهمی از عدم آوردهایمغزل شمارهٔ ۲۳۳۴: از زندگی به جز غم فردا نماندهایم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح است و ما دماغ تمنا رساندهایم
چون شمع بوسهٔ مژه تا پا رساندهایم
هوش مصنوعی: صبح است و ما برای آرزوهایمان تلاش کردهایم، مانند شمعی که نورش را از سر تا پا پخش میکند.
گل میکند ز شعلهٔ خاکستر آشیان
بال شکستهای که به عنقا رساندهایم
هوش مصنوعی: آتش زدن خاکستر یک آشیانه با بالهای شکسته، میتواند دوباره جوانه بزند و شکوفا شود. ما توانستهایم آن را به اوج مقصود برسانیم.
ترک طلب به عمر طبیعی مقابل است
آیینهٔ نفس به مسیحا رساندهایم
هوش مصنوعی: در زندگی، جستجو و آرزوی چیزی که به راحتی به دست نمیآید، با عمر طبیعی انسان در تضاد است. ما به نوعی به درک و بصیرتی دست یافتهایم که درونمان را مانند آیینهای روشن میسازد و میتواند ما را به مقام و جایگاهی بالا برساند.
کم نیست سعی ما که به صد دستگاه اشک
خود را به پای آبله فرسا رساندهایم
هوش مصنوعی: ما تلاش زیادی کردهایم تا با اشکهای خود، آسیبها و دردهایی که به ما وارد شده را به نمایش بگذاریم.
وحدت نماست شور خرابات ما و من
وهم است این که نشئه دو بالا رساندهایم
هوش مصنوعی: شور و حال جمع ما در میکده نشاندهندهی وحدت ماست و این حالتی که داریم، نشاندهندهی آن است که به جایی بالاتر از خودمان رسیدهایم.
آیینهٔ جهان لطافت کدورت است
نقب پری ز شیشه به خارا رساندهایم
هوش مصنوعی: آیینهٔ دنیا نیکی و زشتی را در خود دارد و ما با کمک یک پری، توانستهایم به کمک شیشه به آواری از سنگ برسیم.
در هر دماغ فطرت ما گرد میکند
هر جا رسیده است کسی ما رساندهایم
هوش مصنوعی: در هر روح انسانی که به دنیا آمده، ویژگیها و خصوصیات خاصی وجود دارد. ما به هر جایی که رسیدهایم، به خاطر دیگران است که ما را به آنجا رساندهاند.
شوقی فسرد و قطرهٔ ما در گهر گرفت
این است کلفتی که به دریا رساندهایم
هوش مصنوعی: شوقی در دل ما کم شد و احساسات ما مانند قطرهای در دریا غرق شد. این نشانه آن است که حال ما با وجود این شوق و احساسات، در عمق بزرگتر از آنچه فکر میکنیم قرار دارد.
طاووس ما بهار چراغان حیرت است
آیینه خانهای به تماشا رساندهایم
هوش مصنوعی: پرنده زیبای ما در بهار مانند چراغی درخشان است که شگفتی را به همراه دارد، ما در خانهای مانند آینهای هستیم که به تماشا و شکوفایی دعوت میکند.
از بس تنک بضاعت دردیم چون گهر
یک قطره اشک بر همه اعضا رساندهایم
هوش مصنوعی: ما به دلیل فقر و تنگدستی، به اندازهی یک قطره اشک از خود غم و درد را بر تمامی بدنمان پخش کردهایم.
گر مستیات شکست دو عالم به شیشه کرد
ما هم دلی به پهلوی مینا رساندهایم
هوش مصنوعی: اگر در حالتی مستی و سرخوشی دو جهان را به شیشه شکستهای، ما نیز دلی را به کنار مینا (جام) رساندهایم.
بیدل ز سحرکاری طول امل مپرس
کامروز نارسیده به فردا رساندهایم
هوش مصنوعی: بیدل، نپرس از کارهای سحرآمیز که چطور میتوان آرزوهای دور و دراز را به واقعیت تبدیل کرد. امروز را به فردا رساندهایم، پس از ناامیدی و طولانی شدن زمان دیگر صحبت نکن.

بیدل دهلوی