غزل شمارهٔ ۲۳۱۸
با عشق نه نامیست نه ننگم که برآیم
از خانه دگر با که بجنگمکه بر آیم
در عرصهٔ توفیق چو تیغ کف نامرد
نگرفت نیام آن همه تنگم که برآیم
رسوایی موهوم گریبان در ننگست
زین بحر نه ماهی نه نهنگم که برآیم
خلقی به عدم آینهپرداز خیال است
من زان گل نشکفته چه رنگم که برآیم
بیهمتی از تهمت پستی نتوان رست
زلف تو دهد دست به چنگم که برآیم
مردان ز غم سختی ایام گذشتند
من نیز بر این کوه پلنگم که بر آیم
یکبار ز دل چون نفسم نیست گذشتن
تا چند خورم خون و بلنگم که برآیم
در قید جسد خون شدم از پیروی عقل
نامرد نیاموخت شلنگم که بر آیم
پرواز دگر زین قفسم نیست میسر
راهی بگشاید پر رنگم که بر آیم
کم همتی فرصت ازین عرصهٔ دلگیر
چندان نپسندید درنگم که بر آیم
در آینه خون میخورم از لنگر تمثال
ترسم زند این خانه به سنگم که برآیم
از کلفت اسباب رهایی چه خیالست
بیدل به فشار دل تنگم که بر آیم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با عشق نه نامیست نه ننگم که برآیم
از خانه دگر با که بجنگمکه بر آیم
هوش مصنوعی: عشق برای من نه نامی دارد و نه خجالتی. اگر بخواهم از خانهام خارج شوم، نمیدانم با چه کسی باید مبارزه کنم.
در عرصهٔ توفیق چو تیغ کف نامرد
نگرفت نیام آن همه تنگم که برآیم
هوش مصنوعی: در زمینهٔ موفقیت، مانند تیغی که در دست نامردان نباشد، من هم نتوانستهام به آن اندازه که میخواستم پیشرفت کنم و به جایی برسم.
رسوایی موهوم گریبان در ننگست
زین بحر نه ماهی نه نهنگم که برآیم
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده است که شخصی به خاطر شایعات و اتهامات بیاساس مورد سرزنش قرار گرفته و احساس میکند که در یک وضعیت شرمآور قرار دارد. او میگوید که نه در جایی عمیق (مثل دریا) هست که بتواند از آن فرار کند، نه به اندازهی ماهی یا نهنگ قدرت این فرار را دارد. به طور کلی، او احساس میکند که تحت فشار قرار دارد و راهی برای رهایی از این وضعیت ندارد.
خلقی به عدم آینهپرداز خیال است
من زان گل نشکفته چه رنگم که برآیم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که انسانها گاهی مثل آینهای هستند که به خلأ و عدم نگاه میکنند و به خاطر تصورات و خیالات خود رنگ و بویی پیدا میکنند. شاعر از این میپرسد که من با چه رنگ و حالتی میتوانم از گل نشکفتهای که در درونم وجود دارد، ظاهر شوم.
بیهمتی از تهمت پستی نتوان رست
زلف تو دهد دست به چنگم که برآیم
هوش مصنوعی: تنها با بیتوجهی نمیتوان از تهمت و ناپاکی رهایی یافت. موهای تو به من کمک میکند تا دستم به چنگ تو بیفتد و بتوانم برآیم.
مردان ز غم سختی ایام گذشتند
من نیز بر این کوه پلنگم که بر آیم
هوش مصنوعی: مردان، از رنج و مشکلات روزگار عبور کردهاند. من هم مانند یک پلنگ بر روی این کوه احساس میکنم که میتوانم بر سختیها فائق آیم.
یکبار ز دل چون نفسم نیست گذشتن
تا چند خورم خون و بلنگم که برآیم
هوش مصنوعی: یک بار که از دل گذشتهام و نفسم به نفس نمیرسد، تا کی باید خون بخورم و غمگین باشم تا بتوانم دوباره به زندگی برگردم؟
در قید جسد خون شدم از پیروی عقل
نامرد نیاموخت شلنگم که بر آیم
هوش مصنوعی: من در قید و بند جسم گرفتار شدم و به خاطر پیروی از عقل نابخرد، نتوانستم آنقدر قوی و مقاوم باشم که بتوانم از این محدودیتها فرار کنم.
پرواز دگر زین قفسم نیست میسر
راهی بگشاید پر رنگم که بر آیم
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم از این قفس پرواز کنم، باید راهی پیدا شود تا من بتوانم با رنگی پررنگتر اوج بگیرم.
کم همتی فرصت ازین عرصهٔ دلگیر
چندان نپسندید درنگم که بر آیم
هوش مصنوعی: با کمحوصلگی و بیتوجهی، فرصت را در این میدان غمانگیز چندان نپسندیدم که دلم بخواهد توقف کنم و تاخیر کنم.
در آینه خون میخورم از لنگر تمثال
ترسم زند این خانه به سنگم که برآیم
هوش مصنوعی: در آینه، خودم را غرق در احساساتی عمیق میبینم و از تصویر خودم وحشت دارم. نگرانم که اگر به این بیداری و آگاهی از خود ادامه دهم، ممکن است این وضعیت به تنهایی و انزوا برایم تمام شود.
از کلفت اسباب رهایی چه خیالست
بیدل به فشار دل تنگم که بر آیم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حالتی از دل تنگی و احساس فشار اشاره دارد. او میگوید که حتی اگر در آرزوی رهایی از مشکلات و سختیها باشد، این تنها یک خیال و تصور است. به عبارت دیگر، او در می یابد که به دلیل فشارهایی که بر دلش هست، نمیتواند به آسانی به آزادی و آسایش دست یابد.

بیدل دهلوی