غزل شمارهٔ ۲۲۵
صورت وهم به هستی متهم داریم ما
چون حباب آیینه بر طاق عدم داریم ما
محملماچونجرس دوشتپشهایدلاست
شوق پندارد درین وادی قدم داریم ما
آنقدر فرصتکمین قطع الفتها نهایم
عمر صبحیم از نفس تیغ دو دم داریم ما
میتوان از پیکرما یکجهان محرابریخت
همچوابرو هرسر مو وقف خم داریم ما
دل متاعی نیستکز دستش توان انداختن
گرهمه خون نقش بندد مغتنم داریم ما
شوخ چشمی رنج استسقاء ارباب حیاست
هرقدر نظاره میبالد ورم داریم ما
گر بهخود سازدکسی سیر وسفر درکارنیست
اینکه هرسو میرویماز خویش رم داریمما
رنگها دارد بهار عالم بیرنگ عشق
حسن اگر خواهد دویی آیینه هم داریم ما
حیرتما حسنرا افسون مشق جلوههاست
همچوآیینه بیاضی خوش قلم داریم ما
گر نباشد اشک، خجلت هم تلافی میکند
بهر عذر چشم تریک جبهه نم داریم ما
دیدهٔحیران سراغ هرچهخواهی میدهد
خلقی از خود رفته و نقش قدم داریم ما
چند باید بود زحمتپرور ناز امید
بیدل از سامان نومیدی چهکم داریم ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صورت وهم به هستی متهم داریم ما
چون حباب آیینه بر طاق عدم داریم ما
هوش مصنوعی: ما به وجود خود شک داریم و آن را فقط یک خیال میدانیم، مانند حبابی که بر روی سطح آینه وجود دارد و در واقع هیچ بنیاد و استحکامی ندارد.
محملماچونجرس دوشتپشهایدلاست
شوق پندارد درین وادی قدم داریم ما
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که حال و هوای ما مانند صدای جرس است که از دلهای مشتاق ما ناشی میشود. همچنین او احساس میکند که در این سرزمین با شور و شوقی که در دل دارد، گام برمیدارد. به عبارت دیگر، این شوق و هیجان باعث میشود تا در مسیر زندگی حس کنیم که در حال حرکت هستیم.
آنقدر فرصتکمین قطع الفتها نهایم
عمر صبحیم از نفس تیغ دو دم داریم ما
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم به راحتی زمان را از دست بدهیم و فرصتها را نادیده بگیریم. زندگیمان مثل صبح است که با تهدیدی دوگانه همراه است و باید هوشیار و مراقب باشیم.
میتوان از پیکرما یکجهان محرابریخت
همچوابرو هرسر مو وقف خم داریم ما
هوش مصنوعی: میتوان از وجود من جهانی از عبادتگاهها ساخت، همانطور که هر رشته مو و ابرویم را برای خم شدن در پیشگاه خدا وقف کردهام.
دل متاعی نیستکز دستش توان انداختن
گرهمه خون نقش بندد مغتنم داریم ما
هوش مصنوعی: دل چیزی نیست که بتوان به راحتی از دست داد. حتی اگر تمام خون بر روی آن بریزد، ما هنوز هم آن را گرانبها میدانیم.
شوخ چشمی رنج استسقاء ارباب حیاست
هرقدر نظاره میبالد ورم داریم ما
هوش مصنوعی: بیتوجهی به زیبایی و لطافت زندگی میتواند ما را دچار درد و رنج کند. هرچقدر هم که به زیباییها نگاه کنیم، باید از درون خودمان به آنها برسیم وگرنه تنها نظارهگر خواهیم بود و نمیتوانیم لذت کاملی ببریم.
گر بهخود سازدکسی سیر وسفر درکارنیست
اینکه هرسو میرویماز خویش رم داریمما
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد بهتنهایی به جایی سفر کند، این کار آسان نیست. ما هرجا که میرویم، از خودمان فاصله میگیریم و وحشت و اضطراب داریم.
رنگها دارد بهار عالم بیرنگ عشق
حسن اگر خواهد دویی آیینه هم داریم ما
هوش مصنوعی: بهار زیباییها رنگهای متفاوتی دارد، اما عشق و زیبایی واقعی رنگی ندارند. اگر عشق و زیبایی بخواهند، ما هم آینهای داریم که میتواند دوگانگی را نشان دهد.
حیرتما حسنرا افسون مشق جلوههاست
همچوآیینه بیاضی خوش قلم داریم ما
هوش مصنوعی: ما به قدری از زیبایی و جذابیت حسن شگفتزده شدهایم که گویی در تماشای جلوهها و نمودهایش، مانند آئینهای سفید و خوشقلمی هستیم که به زیباییهای او مینگرد.
گر نباشد اشک، خجلت هم تلافی میکند
بهر عذر چشم تریک جبهه نم داریم ما
هوش مصنوعی: اگر اشکی نباشد، خجالت هم به نوعی جبران میشود. برای هر بهانهای که چشم ما را نمیبیند، ما هم برای پوشاندن آن، جبههای داریم.
دیدهٔحیران سراغ هرچهخواهی میدهد
خلقی از خود رفته و نقش قدم داریم ما
هوش مصنوعی: چشم حیران من هر چیزی که بخواهد را پیدا میکند، افرادی که از خود رفتهاند و ما نشانههای قدم خود را داریم.
چند باید بود زحمتپرور ناز امید
بیدل از سامان نومیدی چهکم داریم ما
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید برای به دست آوردن امید و آرزوهایمان زحمت بکشیم؟ با این حال، از ناامیدی چه چیزی کم داریم؟
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1393/06/04 22:09
منیر سپاس
صورت وهمی به هستی متهم داریم ما ، شما بدون ی نوشته اید شعر از وزن و معنی بیرون می کند
به هر حال زحمات گنجور درخور ستایش است، منحیث دوستدار و خدمتگزار شعر وادب فارسی، خیلی ها سپاسگزار تان می باشم

بیدل دهلوی