گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۰

عمری‌ست‌گردگردش رنگ خودیم ما
چون آسیا فلاخن سنگ خودیم ما
دریاد زندگی به عدم ناز کنیم
رنگ حنای رفته زچنگ خودیم ما
فرصت‌کجاست تا به تظلم جنون‌کنیم
دنباله‌ای زگرد ترنگ خودیم ما
فکر و وقار و خفت‌کس در خیال‌کیست
کم نیست‌گرترازوی سنگ خودیم ما
کو دور آسمان وکجا گردش زمان
سرگشته‌های عالم بنگ خودیم ما
از هم‌گذشته است پی‌کاروان عمر
واماندهٔ شتاب و درنگ خودیم ما
نخجیرگاه عجز رهایی‌کمند نیست
هم خود ز رنگ جسته پلنگ خودیم ما
ای شمع‌، عافیتکده‌، تسلیم نیستی‌ست
کشتی‌نشین‌کام نهنگ خودیم ما
رسواییی به فطرت ناقص نمی‌رسد
مجنون قبا ز جامهٔ تنگ خودیم ما
از صنعت مصوررنگ حنا مپرس
دلدارگل به دست فرنگ خودیم ما
کس محرم ادبگه ناموس دل مباد
جایی رسیده‌ایم‌که ننگ خودیم ما
تا زنده‌ایم تاب وتب از ما نمی‌رود
بیدل به دل خلیده خدنگ خودیم ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عمری‌ست‌گردگردش رنگ خودیم ما
چون آسیا فلاخن سنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که مثل آسیاب در دور خود می‌چرخیم و رنگ و روی خود را به‌دست می‌آوریم، در حالی که مانند سنگی دیگران در ما تأثیر می‌گذارند.
دریاد زندگی به عدم ناز کنیم
رنگ حنای رفته زچنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: زندگی را مانند دریا می‌دانیم و به مرگ بی‌اعتنا هستیم. ما مانند رنگ حنا هستیم که از دست رفته و دیگر در چنگ ما نیست.
فرصت‌کجاست تا به تظلم جنون‌کنیم
دنباله‌ای زگرد ترنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: کجا فرصت هست که به خاطر دیوانگی‌ام شکایت کنم؟ ما فقط دنباله‌ای از رنگ و صداهای خود هستیم.
فکر و وقار و خفت‌کس در خیال‌کیست
کم نیست‌گرترازوی سنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: در این دنیا افرادی هستند که عقل و وقار دارند، اما اگر خود را با معیارهای واقعی بسنجیم، این گونه افراد در برابر ما کم هستند.
کو دور آسمان وکجا گردش زمان
سرگشته‌های عالم بنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: بسیار دورتر از آسمان و جایی که زمان در حال گردش است، ما نیز در حالتی سرگردان و حیرت‌زده به خود می‌نگریم.
از هم‌گذشته است پی‌کاروان عمر
واماندهٔ شتاب و درنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: زندگی ما از کاروان عمر گذشته و ما همچنان در حال حرکتمان، نه به سرعت و نه به کندی، در انتظار جا ماندیم.
نخجیرگاه عجز رهایی‌کمند نیست
هم خود ز رنگ جسته پلنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: ما در دامی از ناتوانی گرفتار نیستیم، چرا که خودمان از رنگ و ماهیت پلنگی آزاد هستیم.
ای شمع‌، عافیتکده‌، تسلیم نیستی‌ست
کشتی‌نشین‌کام نهنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: ای شمع، محفل راحت هیچ‌گاه تسلیم نمی‌شود؛ ما مانند دریانوردانی هستیم که در دل نهنگ قرار گرفته‌ایم.
رسواییی به فطرت ناقص نمی‌رسد
مجنون قبا ز جامهٔ تنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: مجنون به خاطر نقص‌های طبیعتش، هرگز به رسوایی نمی‌رسد. ما نیز مانند او، به خاطر محدودیت‌هایی که داریم، در قید و بند هستیم.
از صنعت مصوررنگ حنا مپرس
دلدارگل به دست فرنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: از هنر تصویرسازی و رنگ‌آمیزی حنا چیزی نپرس، چون ما نیز همچون گل در دستان فرنگی‌های خود هستیم.
کس محرم ادبگه ناموس دل مباد
جایی رسیده‌ایم‌که ننگ خودیم ما
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که در مکان یا وضعیتی قرار گرفته‌ایم که دیگران نمی‌توانند راز و احساسات ما را درک کنند. به عبارتی، ما در چنین حالتی هستیم که خودمان را شرمنده و ناپسند می‌یابیم.
تا زنده‌ایم تاب وتب از ما نمی‌رود
بیدل به دل خلیده خدنگ خودیم ما
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده‌ایم، انرژی و شوق ما از بین نمی‌رود. بیدل، ما در دل خود به مانند تیراندازی تیزی هستیم که همیشه آماده‌ی هدف‌گیری و عمل است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/02/13 16:05
رحیمی

اشعار بیدل مهجور هستند اونا پر از تصاویر تازه هستند گاهی مبهم اما زیبا

1399/02/13 16:05
رحیمی

اشعار بیدل مهجور هستند اونا پر از تصاویر تازه هستند گاهی مبهم اما زیبا