گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۷۸

چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
که آواز پر طاووس می‌آید به زنجیرم
دلم یک ذره خالی نیست از عرض مثال من
بهارم هر کجا رنگیست می‌نازد به تصویرم
کتاب صلح کل ناز عبارت برنمی‌دارد
ز بخت ما و من چون خامشی صافست تقریرم
به دام حیرت صیادکو اندیشهٔ فرصت
چکیدن در شکست رنگ دارد خون نخجیرم
سری در خویش دزدیدم به فکر حلقهٔ زلفی
دهان مارگل کرد از گریبان گلوگیرم
سراپایم خطی داردکه خاموشیست مضمونش
قضاگویی به ‌کلک موی چینی ‌کرد تحریرم
چو موج‌گوهرم باید زمینگیر ادب بودن
برش قطع روانی‌ کرده است از آب شمشیرم
چه سازم سستی طالع زخویشم برنمی‌آرد
وگرنه چون مژه در پر زدنها نیست تقصیرم
غبار حسرتم وامانده از دامان پروازی
دهد هرکس به بادم می‌تواند کرد تعمیرم
ز ساز هستی‌ام با وضع حیرانی قناعت‌کن
نفس در خانهٔ نقاش گم کرده‌ست تصویرم
نشاند آخر هجوم غفلتم در خاک نومیدی
به‌رنگ خواب‌با واماندگی بوده‌ست تغییرم
ز بی‌قدری ندارم اعتبار نقطهٔ جهلی
کتاب آسمان دانستم و این است تفسیرم
گهی از شوق می‌بالم‌گهی از درد می‌کاهم
نوای‌گفت وگو پیرایهٔ چندین بم و زیرم
بقدر بیخودی دارم شکار عافیت بیدل
چو آه شمع یکسر رنگ می‌باشد پر تیرم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
که آواز پر طاووس می‌آید به زنجیرم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تأمل و حیرتی اشاره می‌کند که در میان زیبایی‌ها و وسوسه‌های زندگی دچارش شده است. او با اوردن صدای زیبا و دلنواز طاووس، که نماد زیبایی و جاذبه است، به این حقیقت می‌رسد که این زیبایی‌ها در واقع او را به زنجیر کشیده و اسیر کرده‌اند. این تصویر نشان‌دهنده تضاد بین زیبایی و آزادی است.
دلم یک ذره خالی نیست از عرض مثال من
بهارم هر کجا رنگیست می‌نازد به تصویرم
هوش مصنوعی: دل من هیچ جایی خالی نیست، همواره پر از احساس و زندگی‌ام. هر جا که رنگی وجود دارد، به زیبایی و شکوهمندی من اشاره می‌کند و جلوه‌ای از بهار را نشان می‌دهد.
کتاب صلح کل ناز عبارت برنمی‌دارد
ز بخت ما و من چون خامشی صافست تقریرم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که در کتاب صلح کل، موضوعات مهم و نازک‌کاری‌ها به خوبی بیان نمی‌شوند. او از این وضعیت ناراضی است و می‌گوید که وضعیت ما و خودم همچون سکوتی روشن و واضح است که بهتر از هر توضیحی می‌تواند بیانگر حال ما باشد.
به دام حیرت صیادکو اندیشهٔ فرصت
چکیدن در شکست رنگ دارد خون نخجیرم
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به حالتی از حیرت و تفکر دربارهٔ فرصت‌ها و چالش‌ها اشاره می‌کند. او به نوعی حس دلسوزانه نسبت به خود و آسیب‌هایی که ممکن است به او برسد، دارد. در واقع، او در وضعیتی است که می‌تواند بین شکار و از دست دادن فرصتی مهم قرار گیرد و این لحظه را با احساساتی چون نگرانی و حسرت همراه می‌بیند.
سری در خویش دزدیدم به فکر حلقهٔ زلفی
دهان مارگل کرد از گریبان گلوگیرم
هوش مصنوعی: در دل خودم به دنبال زیبایی‌های زندگی بودم، اما در همین حین، زلفی که افسونگر است و شبیه به دم مار، گردن و گلویم را به شدت می‌فشارد و گرفتارم کرده است.
سراپایم خطی داردکه خاموشیست مضمونش
قضاگویی به ‌کلک موی چینی ‌کرد تحریرم
هوش مصنوعی: تمام وجودم را خطی در بر گرفته که موضوع آن سکوت است. این سکوت مانند یک نوع قضاوت رفتار می‌کند و مانند نخی که موهای چینی را می‌پیچد، من را در بند کشیده است.
چو موج‌گوهرم باید زمینگیر ادب بودن
برش قطع روانی‌ کرده است از آب شمشیرم
هوش مصنوعی: من مانند یک لؤلؤ در دریا هستم و باید با ادب و احترام رفتار کنم، زیرا حس منقطع و بی‌تابی‌ام را از آب و نیروی شمشیر گرفته‌ام.
چه سازم سستی طالع زخویشم برنمی‌آرد
وگرنه چون مژه در پر زدنها نیست تقصیرم
هوش مصنوعی: من چه کار می‌توانم بکنم، وقتی که سرنوشتم از من حمایت نمی‌کند؟ اگر غیر از این بود، در تلاش‌هایم مانند پرواز مژه‌ها هیچ تقصیری نداشتم.
غبار حسرتم وامانده از دامان پروازی
دهد هرکس به بادم می‌تواند کرد تعمیرم
هوش مصنوعی: من غمی در دل دارم که ناشی از ناتوانی در پرواز است و هرکسی که بتواند دل من را آرام کند، می‌تواند به من کمک کند تا دوباره خود را بازسازی کنم.
ز ساز هستی‌ام با وضع حیرانی قناعت‌کن
نفس در خانهٔ نقاش گم کرده‌ست تصویرم
هوش مصنوعی: از زندگی‌ام با حالت سردرگمی راضی باش، زیرا نفس من در دنیای نقاشی گم شده و تصویر ما از خود را نتوانسته‌ام پیدا کنم.
نشاند آخر هجوم غفلتم در خاک نومیدی
به‌رنگ خواب‌با واماندگی بوده‌ست تغییرم
هوش مصنوعی: در نهایت، حمله‌ی ناگهانی غفلت‌هایم مرا به سرزمین ناامیدی کشانده است و آن حالتی که در آن به خواب می‌روم، نشانه‌ای از تغییر من بوده است.
ز بی‌قدری ندارم اعتبار نقطهٔ جهلی
کتاب آسمان دانستم و این است تفسیرم
هوش مصنوعی: من به خاطر بی‌ارزشی‌ام، ارزش و اعتبار ندارم. به نقطهٔ جهل و نادانی خود پی بردم و فهمیدم که این تمام کنکاش من در عالم آسمانی است.
گهی از شوق می‌بالم‌گهی از درد می‌کاهم
نوای‌گفت وگو پیرایهٔ چندین بم و زیرم
هوش مصنوعی: گاهی از شدت شوق و شادی احساس بالی می‌کنم و گاهی از درد و رنج غمگین می‌شوم. صدای گفتگو و صحبت من پر از تنوع و تغییر است، هم بم است و هم زیر.
بقدر بیخودی دارم شکار عافیت بیدل
چو آه شمع یکسر رنگ می‌باشد پر تیرم
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ی بی‌دلی و بی‌خیالی‌ام به دنبال آرامش هستم. مانند شمعی که به یکباره رنگ می‌گیرد، در دل من هم ناتوانی و تنهایی وجود دارد.