غزل شمارهٔ ۲۱۷۷
چه حاجتست به بند گران تدبیرم
چو اشک لغزش پایی بس است زنجیرم
اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست
توان به جنبش مژگانکشید تصویرم
ز بسکه ششجهت از منگرفته است غبار
اگر به چرخ برآیم همان زمینگیرم
ز یأس قامت خمگشته نالهام نفس است
شکستهاند به درد کمان تدبیرم
جنون من چو نگه قابل تسلی نیست
مگر به دیدهٔ حیرانکنند زنجیرم
نگشت لنگر آسایشم زمینگیری
چو سایه می برد از خویش پای در قیرم
نوای پست و بلند زمانه بسیارست
خیال چند فریبد به هر بم و زیرم
رمید فرصت هستی و من ز سادهدلی
چو صبح میروم از خویش تا نفسگیرم
دلیل حجت جاوید بیش از اینم نیست
که بیتو زندهام و یک نفس نمیمیرم
به جای ناله نفس هم اگر کشم کم نیست
نمانده است دماغ خیال تأثیرم
هجوم جلوهٔ یار است ذره تا خورشید
به حیرتم من بیدل دل از که برگیرم
غزل شمارهٔ ۲۱۷۶: نی سر تعمیر دل دارم نه تن میپرورمغزل شمارهٔ ۲۱۷۸: چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه حاجتست به بند گران تدبیرم
چو اشک لغزش پایی بس است زنجیرم
هوش مصنوعی: نیازی نیست به ترفندهای سخت و پیچیده برای کنترل اوضاع، چون تنها یک اشک که به خاطر لغزش پایم بریزد، کافیست تا مرا به زنجیر بکشاند.
اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست
توان به جنبش مژگانکشید تصویرم
هوش مصنوعی: اشکهای ریخته شده تأثیری عمیق دارند و من نمیتوانم با تکان دادن مژههایم، تصویر خودم را به خوبی نمایش دهم.
ز بسکه ششجهت از منگرفته است غبار
اگر به چرخ برآیم همان زمینگیرم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به شدت از دنیا و مشکلات آن متاثر شدهام، اگر هم به اوج برسم و به آسمان بروم، باز هم در همان زمین باقی میمانم.
ز یأس قامت خمگشته نالهام نفس است
شکستهاند به درد کمان تدبیرم
هوش مصنوعی: از ناامیدی، قامتام خم شده و نالهام مانند نفس شکستهای است که به خاطر درد ناشی از فکری که در سر دارم به وجود آمده است.
جنون من چو نگه قابل تسلی نیست
مگر به دیدهٔ حیرانکنند زنجیرم
هوش مصنوعی: دیوانگی من به قدری عمیق و غیرقابل تحمل است که تنها نگاهی سرشار از حیرت و شگفتی میتواند آرامشبخش آن باشد، اما این نگرش هم زنجیر و محدودیت من است.
نگشت لنگر آسایشم زمینگیری
چو سایه می برد از خویش پای در قیرم
هوش مصنوعی: آسایش من در زمین به خاطر سایهام از خودم جدا شد، مثل اینکه در قیر فرو رفتهام و نمیتوانم حرکت کنم.
نوای پست و بلند زمانه بسیارست
خیال چند فریبد به هر بم و زیرم
هوش مصنوعی: صدای فراز و نشیبهای زمان بسیار است و خیال نکن که با هر نوا و تغییر میتوان فریب خورد.
رمید فرصت هستی و من ز سادهدلی
چو صبح میروم از خویش تا نفسگیرم
هوش مصنوعی: زمانی که فرصت وجود دارد، من به خاطر سادگی و نا آگاهی خود، مانند صبح که از خود دور میشود، در پی نفس کشیدن و زندگی هستم.
دلیل حجت جاوید بیش از اینم نیست
که بیتو زندهام و یک نفس نمیمیرم
هوش مصنوعی: زندگی من بدون تو ادامه دارد و تا زمانی که زندهام، هرگز نمیمیرم.
به جای ناله نفس هم اگر کشم کم نیست
نمانده است دماغ خیال تأثیرم
هوش مصنوعی: اگر به جای صدای نالهام هم فقط نفس بکشم، کم نیست، زیرا تأثیر خیالم هنوز باقی مانده است.
هجوم جلوهٔ یار است ذره تا خورشید
به حیرتم من بیدل دل از که برگیرم
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی معشوق در نظر من آنقدر قوی و گیراست که مانند ذرهای در برابر خورشید به حیرت فرو رفتهام. حالا نمیدانم دلباختهام را از کی بگیرم یا به کجا بسپارم.

بیدل دهلوی