گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۷۶

نی سر تعمیر دل دارم نه تن می‌پرورم
مشت خاکی را به ذوق خون شدن می‌پرورم
با نگاه دیدهٔ قربانیانم توأمی است
بی‌نفس عمری‌ست خود را درکفن می‌پرورم
صبر دارم تا کجا آتش به فریادم رسد
تخم نومیدی سپندم سوختن می‌پرورم
سایه وار آسودگیهایم همان آوارگی‌ست
تیره روزم شام غربت در وطن می‌پرورم
پیرم و شرمم نمی‌آید ز افسون امل
عبرتی در سایهٔ نخل‌کهن می‌پرورم
بسته‌ام دل را به یاد چین‌ گیسوی‌ کسی
در دماغ نافه‌ای فکر ختن می‌پرورم
اختیار گوشهٔ خاموشیم بیهوده نیست
قدردان معنی‌ام ربط سخن می‌پرورم
بی‌تماشایی نمی‌باشد تعلق زار جسم
در قفس زین مشت پرگل در چمن می‌پرورم
اشک مجنون آبیار انتظار عبرتی‌ست
می‌دمد لیلی نهالی را که من می‌پرورم
بیدل این رنگی ‌که عریانی ز سازش‌ کم نبود
در قیاس ناز آن‌ گل پیرهن می‌پرورم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نی سر تعمیر دل دارم نه تن می‌پرورم
مشت خاکی را به ذوق خون شدن می‌پرورم
هوش مصنوعی: من نه نیازی به ترمیم قلب خود دارم و نه به پرورش بدن، بلکه فقط به پرورش آن مشت خاکی می‌پردازم که به خاطر عشق و شور و شوق، جان می‌گیرد.
با نگاه دیدهٔ قربانیانم توأمی است
بی‌نفس عمری‌ست خود را درکفن می‌پرورم
هوش مصنوعی: نگاه من به قربانیانم گویی همیشه با هم هستند؛ بدون هیچ نفسی، من عمری است که در میان اندوه و غم خود را در عزا می پرورانم.
صبر دارم تا کجا آتش به فریادم رسد
تخم نومیدی سپندم سوختن می‌پرورم
هوش مصنوعی: من صبر می‌کنم تا ببینم آتش غم و اندوه به فریاد من می‌آید، در حالی که حس ناامیدی در درونم همچون آتشی در حال سوختن است و من به پرورش آن ادامه می‌دهم.
سایه وار آسودگیهایم همان آوارگی‌ست
تیره روزم شام غربت در وطن می‌پرورم
هوش مصنوعی: حس آرامش من در واقع از آوارگی و بی‌سرنوشتی‌ام ناشی می‌شود و شب‌های غم‌انگیز غربت را حتی در سرزمین خودم تحمل می‌کنم.
پیرم و شرمم نمی‌آید ز افسون امل
عبرتی در سایهٔ نخل‌کهن می‌پرورم
هوش مصنوعی: من پیر شده‌ام و از جذابیت‌های زندگی شرمنده نیستم، بلکه در سایه‌ی درختان قدیمی، تجربه و درس‌هایی را که از گذشته آموخته‌ام می‌پرورانم.
بسته‌ام دل را به یاد چین‌ گیسوی‌ کسی
در دماغ نافه‌ای فکر ختن می‌پرورم
هوش مصنوعی: دل خود را به یاد گیسوی زیبای کسی گره زده‌ام و در عالم خیال به فکر زیبایی‌های ختن هستم.
اختیار گوشهٔ خاموشیم بیهوده نیست
قدردان معنی‌ام ربط سخن می‌پرورم
هوش مصنوعی: در سکوت و تنهایی خود احساس بی‌دلیلی نمی‌کنم؛ چون به عمق معانی فکر می‌کنم و ارتباط بین کلمات را خوب درک می‌کنم.
بی‌تماشایی نمی‌باشد تعلق زار جسم
در قفس زین مشت پرگل در چمن می‌پرورم
هوش مصنوعی: بدون تماشا و توجه، تعلق و وابستگی به این جسم زجرکشیده در قفس امکان‌پذیر نیست. از این دست گل‌های زیبا در دشت دل‌انگیز پرورش می‌دهم.
اشک مجنون آبیار انتظار عبرتی‌ست
می‌دمد لیلی نهالی را که من می‌پرورم
هوش مصنوعی: اشک مجنون نشانه‌ای از انتظار و عبرت است. این اشک به لیلی کمک می‌کند تا نهالی را که من در حال پرورش آن هستم، رشد کند.
بیدل این رنگی ‌که عریانی ز سازش‌ کم نبود
در قیاس ناز آن‌ گل پیرهن می‌پرورم
هوش مصنوعی: من به این رنگ و حالتی که دارم، که از هماهنگی و سازش چیزی کمتر نیست، در مقایسه با ناز و زیبایی آن گل، اهمیت می‌دهم و به پرورش زیبایی‌ام ادامه می‌دهم.