گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۷۵

شعورت خواه مستم وانماید خواه مخمورم
چو ساغر می‌کشی دارد ازین اندیشه‌ها دورم
نفس بی‌طاقتی را مفت ساز خویش می‌داند
همین پر می‌فشانم آشیانی نیست منظورم
مهیای گدازم آنقدر از شوق دیدارش
که سوزدکرم شبتابی به برق شعلهٔ طورم
چو توفان داشت یارب ناوک نیرنگ دیدارش
که جای خون مجمر شعله می‌جوشد ز ناسورم
ز داغ اخترم مشکل‌که بر دارد سیاهی را
دهد چون مردمک هر چند گردون غوطه در نورم
نیاز اختیار است ای حریفان عیش این محفل
که من چون شمع در مشق وگداز خویش مجبورم
ندارد درد دل سازی که بندی پرده بر رازش
چرا عریان نباشم در غبار ناله مستورم
نفس بودم فغان‌گشتم دگر از من چه می‌خواهی
ندارم آنقدر طاقت که نتوان داشت معذورم
نه از دنیا غم اندیشم نه عقبایی‌ست در پیشم
مقیم حیرت خویشم ازین پسکوچه‌ها دورم
درین محفل که پردازد به‌ داد ناتوان من
شنیدن در عدم دارد دماغ نالهٔ مورم
محبت از شکست دل چه نقصان می‌کند بیدل
نگردد موی چینی سرمهٔ آهنگ فغفورم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شعورت خواه مستم وانماید خواه مخمورم
چو ساغر می‌کشی دارد ازین اندیشه‌ها دورم
هوش مصنوعی: اگر تو دل من را با شعرت مست کنی یا مرا در حال مستی ببینی، وقتی جام می را به دست می‌گیری، در این لحظات از چنین افکار و دغدغه‌های دور می‌شوم.
نفس بی‌طاقتی را مفت ساز خویش می‌داند
همین پر می‌فشانم آشیانی نیست منظورم
هوش مصنوعی: شخصی که از بی‌تابی و ناراحتی رنج می‌برد، می‌داند که این احساسات را به راحتی از دست می‌دهد. به همین دلیل، بدون نگرانی از آینده یا مکانی برای آرامش، احساسات خود را آزاد می‌گذارد.
مهیای گدازم آنقدر از شوق دیدارش
که سوزدکرم شبتابی به برق شعلهٔ طورم
هوش مصنوعی: به شدت برای دیدار او آماده‌ام که حتی شمعی در برابر شعله آتش کوه طور هم نمی‌تواند بسوزد.
چو توفان داشت یارب ناوک نیرنگ دیدارش
که جای خون مجمر شعله می‌جوشد ز ناسورم
هوش مصنوعی: ای کاش طوفانی به پا شود تا تیری که نیرنگ دیدار توست را درک کنم، زیرا جای خون در قلبم مانند آتش می‌جوشد و زخم عمیقی دارد.
ز داغ اخترم مشکل‌که بر دارد سیاهی را
دهد چون مردمک هر چند گردون غوطه در نورم
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که دارم، برایم سخت است که تاریکی‌ها را از بین ببرم. اما مانند مردمک چشم که در وسط نور هم می‌تواند به وضوح ببیند، هرچند که آسمان Surround شده در نور است، من نیز تلاش می‌کنم درون این نور زندگی کنم.
نیاز اختیار است ای حریفان عیش این محفل
که من چون شمع در مشق وگداز خویش مجبورم
هوش مصنوعی: نیاز، انتخابی است که ما داریم، ای دوستان این مجلس خوشی. من مانند شمعی هستم که در حال ذوب شدن و سوختن است و ناچار به این وضعیت هستم.
ندارد درد دل سازی که بندی پرده بر رازش
چرا عریان نباشم در غبار ناله مستورم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دل خودش راز و دردی ندارد که وقتی پرده را کنار می‌زند، آشکار شود. چرا من باید در سایه ناله‌هایم پنهان بمانم؟
نفس بودم فغان‌گشتم دگر از من چه می‌خواهی
ندارم آنقدر طاقت که نتوان داشت معذورم
هوش مصنوعی: من در گذشته وجودم را فریاد می‌زدم، اما اکنون در وضعیت دیگری قرار دارم. از من چیزی نخواهید، زیرا دیگر آنقدر نیرو ندارم که بتوانم بیشتر از این تحمل کنم. برای همین، مرا معذور بدارید.
نه از دنیا غم اندیشم نه عقبایی‌ست در پیشم
مقیم حیرت خویشم ازین پسکوچه‌ها دورم
هوش مصنوعی: نه به فکر دنیایم هستم و نه هدفی در آینده دارم. فقط در حالت حیرت و تعجب به‌سر می‌برم و از این کوچه‌های شلوغ و آشفته دور شده‌ام.
درین محفل که پردازد به‌ داد ناتوان من
شنیدن در عدم دارد دماغ نالهٔ مورم
هوش مصنوعی: در این جمع که افرادی قوی و توانمند وجود دارند، کسی به درد و ناتوانی من توجهی نمی‌کند و به نظر می‌رسد که حتی صدای ناله‌های من هم به گوش نمی‌رسد.
محبت از شکست دل چه نقصان می‌کند بیدل
نگردد موی چینی سرمهٔ آهنگ فغفورم
هوش مصنوعی: عشق و محبت هیچ کمبودی از دل شکسته به جا نمی‌گذارد و دل عاشق دیگر هیچ غم و اندوهی را با خود به همراه ندارد.