گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۷۴

ز دشت بیخودی می‌آیم از وضع ادب دورم
جنونی‌ گر کنم ای شهریان هوش معذورم
ز قدر عاجزیها غافلم لیک اینقدر دانم
که تا دست سلیمان می‌رسد نقش پی مورم
جهان در عالم بیگانگی شد آشنای من
سراب‌ آیینه‌ام گل‌ می‌کند نزدیکی از دورم
همان بهترکه خاکستر شوم در پردهٔ عبرت
نقاب از روی‌ کارم بر نداری خون منصورم
برو زاهد برای خویش هر کس مطلبی دارد
تو محو و من تغافل اشتیاق‌ جنت و حورم
به اقبال تپیدن نازها دارد غبار من
کلاه آرای عجزم بر شکست خویش معذورم
سجودی بست بار هستی آخر بر جبین من
چه‌سان سر تابم از حکم خمیدن دوش مزدورم
اگر صدق طلب دست ز پا افتادگان‌ گیرد
به‌ مستی می‌رساند لغزش مژگان مخمورم
به خون پیچیده می‌بالم نفس دزدیده می‌نالم
دمیدنهای تبخالم چکیدنهای ناسورم
مکش ای ناله دامانم مدر ای غم‌ گریبانم
سرشکی محو مژگانم چکیدن نیست مقدورم
خلل تعمیر سیلاب حوادث نیستم بیدل
بنای حسرتی در عالم امید معمورم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دشت بیخودی می‌آیم از وضع ادب دورم
جنونی‌ گر کنم ای شهریان هوش معذورم
هوش مصنوعی: از فضای بی‌خودی بیرون می‌آیم و حالتی شگفت‌انگیز دارم. از قواعد و آداب دور شده‌ام و اگر به جنون برسم، به خاطر این حالتی که دارم، نمی‌توانم به عقل و هوش مردم توجه کنم.
ز قدر عاجزیها غافلم لیک اینقدر دانم
که تا دست سلیمان می‌رسد نقش پی مورم
هوش مصنوعی: من از محدودیت‌ها و ضعف‌های خود بی‌خبر نیستم، اما می‌دانم که تا زمانی که قدرت و امکانات سلیمان وجود دارد، من هم می‌توانم به اندازه‌ای از آن بهره‌مند شوم.
جهان در عالم بیگانگی شد آشنای من
سراب‌ آیینه‌ام گل‌ می‌کند نزدیکی از دورم
هوش مصنوعی: در دنیای بیگانگی، با این حال من به آشنایی رسیده‌ام. مانند تصاویر در آینه، در دوری از نزدیک بودن، احساس نزدیکی می‌کنم.
همان بهترکه خاکستر شوم در پردهٔ عبرت
نقاب از روی‌ کارم بر نداری خون منصورم
هوش مصنوعی: بهتر است که به حالت خاکستر درآیم و کسی از رازهای کارهایم باخبر نشود، حتی اگر به قیمت پنهان ماندن مصیبت و مشکلاتم باشد.
برو زاهد برای خویش هر کس مطلبی دارد
تو محو و من تغافل اشتیاق‌ جنت و حورم
هوش مصنوعی: برو ای زاهد و به فکر خودت باش، هر کسی نظری دارد. تو در حیرتی و من از روی بی‌توجهی به آرزوهایم در مورد بهشت و حور.
به اقبال تپیدن نازها دارد غبار من
کلاه آرای عجزم بر شکست خویش معذورم
هوش مصنوعی: در روزگار خوشبختی، ناز و کرشمه‌های من توجه‌ها را جلب می‌کند. من به خاطر شکست‌های خودم می‌توانم این وضعیت را درک کنم و خود را عذرخواهی کنم.
سجودی بست بار هستی آخر بر جبین من
چه‌سان سر تابم از حکم خمیدن دوش مزدورم
هوش مصنوعی: من به نهایت بار زندگی تسلیم شدم و سرم را به خاک می‌گذارم. اما چگونه می‌توانم از حکم این تحمیل و خضوع در برابر آن مزدور تاب بیاورم؟
اگر صدق طلب دست ز پا افتادگان‌ گیرد
به‌ مستی می‌رساند لغزش مژگان مخمورم
هوش مصنوعی: اگر حقیقت به دست افرادی که وا مانده‌اند برسد، می‌تواند آنها را به حالتی مستی و سرخوشی برساند و لغزش‌های مژگان فردی مست را نمایان کند.
به خون پیچیده می‌بالم نفس دزدیده می‌نالم
دمیدنهای تبخالم چکیدنهای ناسورم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالتی از درد و رنج اشاره می‌کند. او احساس می‌کند که در خون و غم خود غوطه‌ور است و به خاطر این وضعیت ناگوار، نفسش به سختی می‌آید و می‌رود. این حالات تب و تبخیر نشان‌دهنده ناراحتی‌های عمیق اوست که به نوعی در حال چکیدن و سرریز شدن از زخم‌ها و دردهایش است. او به وضوح از مشکلات و دردهایی که تحمل می‌کند، سخن می‌گوید.
مکش ای ناله دامانم مدر ای غم‌ گریبانم
سرشکی محو مژگانم چکیدن نیست مقدورم
هوش مصنوعی: ای غم، دیگر ناله و فریاد مرا نزن؛ گریه‌ام را در دامن خود نگیر. دیگر نمی‌توانم اشکی را که در چشمانم نشسته است بریزم.
خلل تعمیر سیلاب حوادث نیستم بیدل
بنای حسرتی در عالم امید معمورم
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر مشکلات و حوادث قرار نمی‌گیرم؛ همچنین در دنیای امید، ساختمانی از حسرت برای خود نساخته‌ام.