گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۷۱

من درین بحر، نه‌ کشتی نه‌ کدو می‌آرم
چون حباب از بر خود جامه فرو می آ‌رم
حرف او می‌شنوم جلوه او می‌بینم
پیش رو آینه‌ ای چند ازو می آ‌رم
خم تسلیم ز دوشم چو فلک نتوان برد
عمرها شد که در این بزم سبو می آ‌رم
بند بندم‌چونی افسانهٔ دردی دارد
تا کنم ناله قیامت به گلو می آرم
شرم می‌آیدم از طوف درش هیچ مپرس
عرفی چند به احرام وصو می‌ارم
جهتی نیست‌که در عالم دل نتوان یافت
سوی خود روی نیاز از همه سو می آرم
نقش اجناس اشارتکدهٔ بیرنگی‌ست
این من و ما همه از عالم هو می آرم
عمرها شد چو سحر می‌دهم از یاس به باد
جیب چاکی که به امید رفو می آرم
تشنه‌کامی‌ گهر قلزم بیقدری نیست
آبرویی که ندارم به سبو می آرم
چقدر گردن تسلیم وفا باریک است
پیش تیغت سر مو بر سر مو می‌ آرم
نخل شمعم‌ که به‌ گل‌ کردن صد رنگ‌ گداز
می‌شوم آب و نگاهی به نمو می‌آرم
چون‌ گل از حاصل این باغ ندارم بیدل
غیر پیراهن رنگی‌ که به بو می‌آرم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من درین بحر، نه‌ کشتی نه‌ کدو می‌آرم
چون حباب از بر خود جامه فرو می آ‌رم
هوش مصنوعی: من در این دریا نه کشتی دارم و نه چیزی برای شنا کردن، فقط مانند حبابی که از سطح آب جدا می‌شود، لباس خود را به کناری می‌زنم.
حرف او می‌شنوم جلوه او می‌بینم
پیش رو آینه‌ ای چند ازو می آ‌رم
هوش مصنوعی: من سخن او را می‌شنوم و زیبایی‌اش را می‌بینم. به همین دلیل، چند آینه از او به همراه دارم.
خم تسلیم ز دوشم چو فلک نتوان برد
عمرها شد که در این بزم سبو می آ‌رم
هوش مصنوعی: من به مانند فلک، نمی‌توانم بار سنگین عمر طولانی را تحمل کنم، و سال‌هاست که در این مجلس، لیوان شراب را به دوش می‌کشم.
بند بندم‌چونی افسانهٔ دردی دارد
تا کنم ناله قیامت به گلو می آرم
هوش مصنوعی: من قطعه‌قطعه شده‌ام، مانند داستانی از یک درد که ناله‌ام را به روز قیامت می‌رساند و در گلویم حبس شده است.
شرم می‌آیدم از طوف درش هیچ مپرس
عرفی چند به احرام وصو می‌ارم
هوش مصنوعی: من از شوری و حالت درونم شرمنده‌ام و هیچ‌کس را از آن نپرس، چرا که نمی‌توانم بگویم چقدر به این احساسات و لذت‌های معنوی اهمیت می‌دهم.
جهتی نیست‌که در عالم دل نتوان یافت
سوی خود روی نیاز از همه سو می آرم
هوش مصنوعی: در این دنیا جایی وجود ندارد که دل نتواند به آن سو بگریزد. من از همه جا به سمت خودم، با نیاز و خواهش می‌آیم.
نقش اجناس اشارتکدهٔ بیرنگی‌ست
این من و ما همه از عالم هو می آرم
هوش مصنوعی: نقش و نمای اجناس و اشیاء در این دنیای بی‌رنگ و معنا وجود دارد و همه ما از دنیای خواب و خیال خود چیزهایی را به این دنیا می‌آوریم.
عمرها شد چو سحر می‌دهم از یاس به باد
جیب چاکی که به امید رفو می آرم
هوش مصنوعی: سال‌هایی طولانی گذشت، و من در حالی که به یاس و ناامیدی گرفتار هستم، با جیب پاره‌ای که امیدوارم روزی آن را تعمیر کنم، در تلاش برای گذران زندگی هستم.
تشنه‌کامی‌ گهر قلزم بیقدری نیست
آبرویی که ندارم به سبو می آرم
هوش مصنوعی: من در جستجوی گنجی گرانبها هستم که در دریا وجود دارد، اما با این حال، آبرویی که ندارم را به عنوان تنها دارایی خود به همراه می‌آورم.
چقدر گردن تسلیم وفا باریک است
پیش تیغت سر مو بر سر مو می‌ آرم
هوش مصنوعی: چقدر گردن تسلیم وفا، به خاطر عشق تو، نازک و حساس است. آن‌قدر این حس لطیف است که برای تو جان و سرم را به راحتی می‌گذارم.
نخل شمعم‌ که به‌ گل‌ کردن صد رنگ‌ گداز
می‌شوم آب و نگاهی به نمو می‌آرم
هوش مصنوعی: من شمعی هستم که به مانند نخل، در حال ذوب شدن و رنگارنگ شدن هستم و برای رشد و نمو به آب و نگاهی نیاز دارم.
چون‌ گل از حاصل این باغ ندارم بیدل
غیر پیراهن رنگی‌ که به بو می‌آرم
هوش مصنوعی: من جز پیراهنی رنگی که بوی گل‌های این باغ را می‌دهد، چیزی از این باغ ندارم.

حاشیه ها

1393/11/01 00:02

مصراع دوم بیت 5 اینگونه صحیح‌ست:
عرقی چند به احرام وضو می‌آرم