غزل شمارهٔ ۲۱۷۰
مسلمان گشتم و هیچ از میان نگسست زنارم
بقدر سبحه گردیدن کمرها بست زنارم
خرابات محبت از اسیران ظرف میخواهد
خط پیمانهای دارد قدح در دست زنارم
به خود میلرزم از اندیشهٔ تعبیر همواری
مباد از سبحه بردارد بلند و پست زنارم
مسلمانی بهاین سامان دلکوبی نمیارزد
ز چنگ اتفاق سبحه بیرون جست زنارم
به دیر همتم پروانهٔ آتش پرستیها
به خط شعلهٔ جواله باید بست زنارم
نفس را الفت دل صرفهٔ راحت نمیباشد
ندید آسودگی با سبحه تا پیوست زنارم
مپرس از ریشهٔ باغ تعلقهای امکانی
گسستن در بغل میپرورم تا هست زنارم
چو شمع از سعی الفت غافلم لیک اینقدر دانم
که تا ننشاند در خاکم ز پا ننشست زنارم
وفا سر رشتهای دارد که هرگز نگسلد بیدل
نمیافتد زگردن گر فتاد از دست زنارم
غزل شمارهٔ ۲۱۶۹: غبار یأسم به هر تپیدن هزار بیداد مینگارمغزل شمارهٔ ۲۱۷۱: من درین بحر، نه کشتی نه کدو میآرم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مسلمان گشتم و هیچ از میان نگسست زنارم
بقدر سبحه گردیدن کمرها بست زنارم
هوش مصنوعی: من به مسلمانان پیوستم و هیچ چیزی نتوانست بین من و ایمانم فاصله ایجاد کند. فقط به اندازهی یک تسبیح دور کمرم شده است که نشان دهندهی پایبندیام به این انتخاب است.
خرابات محبت از اسیران ظرف میخواهد
خط پیمانهای دارد قدح در دست زنارم
هوش مصنوعی: در مکانی پر از عشق و محبت، افراد نیازمند رحمت و بخشش هستند. کسی که در دستش لیوانی دارد، به دنبال نشانهای از عشق و وصال میگردد و خود را به دست الهام و توجه معشوق سپرده است.
به خود میلرزم از اندیشهٔ تعبیر همواری
مباد از سبحه بردارد بلند و پست زنارم
هوش مصنوعی: از فکر اینکه کسی به نیروی خود از گناه آزاد شود، به خود میلرزم. نکند که کسی با دست خود از زنجیر گناه رها شود، در حالیکه من هنوز در بند آن هستم.
مسلمانی بهاین سامان دلکوبی نمیارزد
ز چنگ اتفاق سبحه بیرون جست زنارم
هوش مصنوعی: در این جا شاعر میگوید که زندگی مسلمانان در این دنیا به قدری سخت و دردآور است که ارزش تحمل را ندارد. او با اشاره به اینکه مشکلات و حوادث ناگهانی مانند چنگال سرنوشت، آنها را به حالتی دچار میکند که نمیتوانند از زندگی شان لذت ببرند. لذا به نوعی احساس ناامیدی و سرخوردگی از وضعیت موجود را بیان میکند.
به دیر همتم پروانهٔ آتش پرستیها
به خط شعلهٔ جواله باید بست زنارم
هوش مصنوعی: در گوشهای از دل، شعلهور شمعی از عشق و آرزوها وجود دارد و برای حفظ این عشق، باید آن را در دامن آتش به تصویر کشید. بهراستی که آن آتش، دلیلی برای وابستگی و اعتقاد عمیق من به آنچه هست، میشود.
نفس را الفت دل صرفهٔ راحت نمیباشد
ندید آسودگی با سبحه تا پیوست زنارم
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس عمیق شاعر دربارهٔ آرامش روح و دل میپردازد. او میگوید که نفس و دل او از راحتی و آسودگی بیبهره است، چرا که نتوانستهاند با عبادت و ذکر، آرامش واقعی را به دست آورند. در واقع، او معتقد است که برای رسیدن به آسایش، باید از تعلقات مادی و دنیوی جدا شود و به معنا و حقیقت عمیقتری دست یابد.
مپرس از ریشهٔ باغ تعلقهای امکانی
گسستن در بغل میپرورم تا هست زنارم
هوش مصنوعی: از من نپرس که چگونه میتوان درختان باغ را از ریشههایشان جدا کرد، زیرا من در آغوش آنها رشد میکنم و تا زمانی که هستم، به دور خودم حلقهای از تعلقات میزنم.
چو شمع از سعی الفت غافلم لیک اینقدر دانم
که تا ننشاند در خاکم ز پا ننشست زنارم
هوش مصنوعی: مثل شمعی هستم که از تلاش و محبت غافل هستم، اما این را میدانم که تا وقتی که به خاک نیفتم، از پا نخواهم نشست و همچنان به خودم ادامه میدهم.
وفا سر رشتهای دارد که هرگز نگسلد بیدل
نمیافتد زگردن گر فتاد از دست زنارم
هوش مصنوعی: وفا پیوندی است که هیچگاه قطع نمیشود. بیدل هرگز درگیر مشکلات نمیشود، حتی اگر از دستش چیزی بیفتد.

بیدل دهلوی