گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۶۶

به هستی از اثر اعتبار مایه ندارم
چو موی‌کاسه چینی به غیر سایه ندارم
مگر به خاک رسانم سر بنای تعین
که غیر آبلهٔ پا چو اشک پایه ندارم
چو طفل اشک‌گداز دلیست پرورش من
یتیم عشقم و ربطی به شیر دایه ندارم
تهیهٔ‌کف افسوس‌کرده‌ام چه توان‌کرد
به سرمه سایی عبرت جزاین صلایه ندارم
بس است سطرگدازم چو شمع نامهٔ الفت
دگر صریح چه انشاکنم‌کنایه ندارم
به ماکیان توزاهد مرا چه ربط وچه نسبت
تو سبحه‌گیرکه من چون خروس خایه ندارم
سزدکه مولوی‌ام خرده بر شعور نگیرد
که‌گمره ازلم جزوی از هدایه ندارم
به هر طرف‌کشدم دل‌، یکیست جاده و منزل
سوار مرکب شوقم خرکرایه ندارم
به نام محض قناعت کنید از من بیدل
که من چو مصحف تحقیق هیچ آیه ندارم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هستی از اثر اعتبار مایه ندارم
چو موی‌کاسه چینی به غیر سایه ندارم
هوش مصنوعی: من به خاطر اثر ارزش و اهمیت خود در جهان وجودی ندارم، مانند موی یک کاسه چینی که فقط سایه‌ای از آن باقی‌مانده است.
مگر به خاک رسانم سر بنای تعین
که غیر آبلهٔ پا چو اشک پایه ندارم
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم به جایی برسم که هویتم را کامل کنم، در حالی که جز رد پای ناچیزم، چیز دیگری برای ارائه ندارم؟
چو طفل اشک‌گداز دلیست پرورش من
یتیم عشقم و ربطی به شیر دایه ندارم
هوش مصنوعی: من مانند کودکی هستم که دلش پر از اشک و غم است و عشق من یتیم و بی‌پدر و مادر است، پس هیچ ارتباطی با شیر و محبت دایه ندارم.
تهیهٔ‌کف افسوس‌کرده‌ام چه توان‌کرد
به سرمه سایی عبرت جزاین صلایه ندارم
هوش مصنوعی: من به خاطر ناکامی‌هایم حسرت می‌خورم و می‌دانم که به جز استفاده از تجربه‌های گذشته چیز دیگری برای عبرت گرفتن ندارم.
بس است سطرگدازم چو شمع نامهٔ الفت
دگر صریح چه انشاکنم‌کنایه ندارم
هوش مصنوعی: کافی است که مانند شمع در حال ذوب شدن باشم و در نامهٔ عشق، دیگر نیازی به توضیح و کنایه نیست؛ مستقیم بیان می‌کنم.
به ماکیان توزاهد مرا چه ربط وچه نسبت
تو سبحه‌گیرکه من چون خروس خایه ندارم
هوش مصنوعی: من به مرغ‌ها و زاهدان وابسته نیستم، و تو که دائم در حال ذکر و دعا هستی، من مثل خروس نیستم که چیزی برای پنهان کردن داشته باشم.
سزدکه مولوی‌ام خرده بر شعور نگیرد
که‌گمره ازلم جزوی از هدایه ندارم
هوش مصنوعی: شایسته است که مولوی به شعور من خرده نگیرد، زیرا من از علم و دانش جزئی، راهی برای هدایت ندارم و گمراه هستم.
به هر طرف‌کشدم دل‌، یکیست جاده و منزل
سوار مرکب شوقم خرکرایه ندارم
هوش مصنوعی: هر جا که بروم، برایم تفاوتی ندارد؛ راه و مقصد یکی است. من در کورس شوق و آرزوهایم سوار بر مرکبی هستم، اما پولی برای پرداخت کرایه آن ندارم.
به نام محض قناعت کنید از من بیدل
که من چو مصحف تحقیق هیچ آیه ندارم
هوش مصنوعی: از من بی‌دل فقط به قناعت بسنده کنید، زیرا من مانند یک کتاب آسمانی در حقیقت، هیچ آیه و محتوایی ندارم.