گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۶۳

مپرسید از معاش خنده عنوانی‌ که من دارم
از آبی ناشتاتر می‌شود نانی‌ که من دارم
دو روزم باید از ابرام هستی آب‌ گردیدن
بجز ننگ فضولی نیست مهمانی‌ که من دارم
دل آواره با هیچ الفتی راضی نمی‌گردد
چه سازم چارهٔ این خانه ویرانی ‌که من دارم
جدا زان جلوه نتوان اینقدرها زندگی‌ کردن
به خارا تیشه می‌باید زد از جانی ‌که من دارم
ز شوخی قاصدش هر گام دارد بازگردیدن
به رنگ سودن دست پشیمانی ‌که من دارم
ز گلچینان باغ آرزوی ‌کیستم یا رب
پر طاووس دارد گرد دامانی که من دارم
ندارد جز تأمل موج‌ گوهر مصرعی دیگر
همین یک سکته است انشای دیوانی ‌که من دارم
ز رنگ آمیزی این باغ عبرت برنمی‌آید
به ‌غیر از نقشبند طاق نسیانی‌ که من دارم
به حیرت رفت عمر و بر یقین نگشودم آغوشی
به چشم بسته بر بندند مژگانی‌ که من دارم
نمی‌دانم چه سان از شرم نادانی برون آید
به زنار آشنا ناگشته ایمانی‌ که من دارم
کفیل عذر یک عالم خطا طرفی دگر دارد
حیا بر دوش زحمت بست تاوانی‌ که من دارم
چو شمع از فکر خود تا خاک‌ گشتن برنمی‌آیم
گریبانهاست بیدل در گریبانی‌ که من دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مپرسید از معاش خنده عنوانی‌ که من دارم
از آبی ناشتاتر می‌شود نانی‌ که من دارم
هوش مصنوعی: از من در مورد زندگی و خوشحالی‌ام سؤال نکنید، چون حال من به قدری ناخوش است که از آب هم بدتر می‌شود. زندگی‌ام مانند نانی است که به خاطر شرایطی که دارم، بسیار نامناسب و تلخ شده است.
دو روزم باید از ابرام هستی آب‌ گردیدن
بجز ننگ فضولی نیست مهمانی‌ که من دارم
هوش مصنوعی: دو روزی که در این دنیا زندگی می‌کنم، به جز عیبی که بر اثر سرکشی و فضولی در جمع‌های دیگر به من می‌رسد، چیز دیگری ندارم.
دل آواره با هیچ الفتی راضی نمی‌گردد
چه سازم چارهٔ این خانه ویرانی ‌که من دارم
هوش مصنوعی: دل آواره من هرگز با هیچ چیزی آرام نمی‌گیرد. چه می‌توانم بکنم برای ترمیم این خانه خراب و ویران که درون من وجود دارد؟
جدا زان جلوه نتوان اینقدرها زندگی‌ کردن
به خارا تیشه می‌باید زد از جانی ‌که من دارم
هوش مصنوعی: برای زیستن به دور از آن جلوه و زیبایی، باید با سختی و تلاش زیادی روبه‌رو شد. باید از جان خود مایه گذاشت و تلاشی جدی انجام داد.
ز شوخی قاصدش هر گام دارد بازگردیدن
به رنگ سودن دست پشیمانی ‌که من دارم
هوش مصنوعی: این بیت نشان می‌دهد که از شوخی و چالاکی فرستاده‌اش هر قدمی که برمی‌دارد، به معنای بازگشت به وضعیت پیشین و جست‌وجوی فراغت از احساس پشیمانی است که در دل دارد. در واقع، او در حالی که به جلو می‌رود، نگران عواقب و احساسات منفی گذشته‌اش است و این احساس پشیمانی او را رها نمی‌کند.
ز گلچینان باغ آرزوی ‌کیستم یا رب
پر طاووس دارد گرد دامانی که من دارم
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که از میان گلچینان باغ آرزوها انتخاب شده‌ام؟ ای خدا، پر طاووس به گرد دامانی که من دارم، متعلق است.
ندارد جز تأمل موج‌ گوهر مصرعی دیگر
همین یک سکته است انشای دیوانی ‌که من دارم
هوش مصنوعی: تنها چیزی که دارم یک وقفه است و هیچ چیز دیگری نیست. این فقط یک تأمل در مورد کلمات من است، و من فقط همین یک جمله در دیوانی که نوشته‌ام دارم.
ز رنگ آمیزی این باغ عبرت برنمی‌آید
به ‌غیر از نقشبند طاق نسیانی‌ که من دارم
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های این باغ نمی‌توان درس عبرتی گرفت جز یادآوری فراموشی‌ای که من تجربه کرده‌ام.
به حیرت رفت عمر و بر یقین نگشودم آغوشی
به چشم بسته بر بندند مژگانی‌ که من دارم
هوش مصنوعی: عمر من در حیرت گذشت و هرگز نتوانستم به حقیقت آغوش باز کنم. همان‌طور که چشمان بسته نمی‌توانند ببینند، من هم نمی‌توانم به حقیقت نزدیک شوم.
نمی‌دانم چه سان از شرم نادانی برون آید
به زنار آشنا ناگشته ایمانی‌ که من دارم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه باید از خجالت نادانی خود بیرون بیایم؛ چرا که پیوندی با حقیقت ندارم و ایمان من هنوز شکل نگرفته است.
کفیل عذر یک عالم خطا طرفی دگر دارد
حیا بر دوش زحمت بست تاوانی‌ که من دارم
هوش مصنوعی: عذرخواهی به خاطر اشتباهات یک گروه، وجه دیگری نیز دارد؛ حیا بار سنگینی را بر دوش کشیده و برای اشتباهاتی که من انجام داده‌ام، بهایی باید پرداخت کنم.
چو شمع از فکر خود تا خاک‌ گشتن برنمی‌آیم
گریبانهاست بیدل در گریبانی‌ که من دارم
هوش مصنوعی: من مثل شمع می‌مانم که از فکر و اندیشه‌ام به خاک می‌افتم و این حالتی است که نمی‌توانم از آن بیرون بیایم. در دل من، غم و غصه‌ای وجود دارد که همچون گریبان، من را در خود گرفته است.