غزل شمارهٔ ۲۱۵۷
مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم
به دریا همچو گوهر خلوتی در انجمن دارم
نفس میسوزم و داغی به حسرت نقش میبندم
چراغی میکنم خاموش و تمهید لگن دارم
حریف وحشت من نیست افسون زمینگیری
که در افسردگی چون رنگ صد دامن شکن دارم
کدام آهو به بوی نافه خواباندهست داغم را
که تا یاد سویدا میکنم سیر ختن دارم
نفس تا هست سامان امیدم کم نمیگردد
تخیل مشربم می در خم و گل در چمن دارم
ز درس ما و من بحث جنونی غالب است اینجا
که هر جا لفظ پیداییست بر معنی سخن دارم
قفس پروردهٔ رنگم به این ساز است آهنگم
چه عریانی چه مستوری همین یک پیرهن دارم
بیا ای شوق تا از خاک گشتن سر کنم راهی [؟؟]
در آن کشور قماش نیستی باب است و من دارم
ز اسبابم رهایی نیست جز مژگان به هم بستن
در این محفل به چندین شمع یک دامن زدن دارم
حجاب آلود موهومیست مرگ و زندگی بیدل
ازین کسوت که دیدی گر برون آیم کفن دارم
غزل شمارهٔ ۲۱۵۶: به حسرت غنچهام یعنی به دلتنگی وطن دارمغزل شمارهٔ ۲۱۵۸: به رنگ شمع ممکن نیست سوز دل نهان دارم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم
به دریا همچو گوهر خلوتی در انجمن دارم
هوش مصنوعی: من هرچند در دنیای پر از تنوع و کثرت زندگی میکنم، اما در دل خود به وحدتی عمیق دست یافتهام؛ مانند دانهای گوهر که در جمعیت، دور از هیاهو، به تنهایی خود را مییابد.
نفس میسوزم و داغی به حسرت نقش میبندم
چراغی میکنم خاموش و تمهید لگن دارم
هوش مصنوعی: من در درون خود میسوزم و به خاطر آنچه از دست رفته است، حسرت میخورم. میخواهم چراغی را خاموش کنم و برای خود تدبیری اندیشیدهام.
حریف وحشت من نیست افسون زمینگیری
که در افسردگی چون رنگ صد دامن شکن دارم
هوش مصنوعی: من از تأثیر و جادوی زمینگیری نمیترسم، زیرا در حالتی از دلافتادگی و غم، رنگ و رویی مانند صد دامن زیبا دارم.
کدام آهو به بوی نافه خواباندهست داغم را
که تا یاد سویدا میکنم سیر ختن دارم
هوش مصنوعی: کدام آهو با عطر خاص خود دلم را به آتش میکشد، که هر بار یاد آن معشوقه سیاهپوست میافتم، زندگیام پر از لذت و نشاط میشود.
نفس تا هست سامان امیدم کم نمیگردد
تخیل مشربم می در خم و گل در چمن دارم
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس میکشم، امیدم کم نمیشود. خیالم مشروب مینوشد و بهاری خوش را در دل دارم.
ز درس ما و من بحث جنونی غالب است اینجا
که هر جا لفظ پیداییست بر معنی سخن دارم
هوش مصنوعی: در اینجا، تمایل به خودخواهی و جنون در بحث درباره علم و دانش غالب است؛ به گونهای که هر جا کلامی وجود دارد، من بر معنا و محتوای آن تأکید میکنم.
قفس پروردهٔ رنگم به این ساز است آهنگم
چه عریانی چه مستوری همین یک پیرهن دارم
هوش مصنوعی: من به رنگ و حالتهای مختلفی آراسته شدهام و آهنگ زندگیام به همین اوضاع بستگی دارد. چه پوشیده باشم و چه عریان، تنها همین یک پیراهن را دارم.
بیا ای شوق تا از خاک گشتن سر کنم راهی [؟؟]
در آن کشور قماش نیستی باب است و من دارم
هوش مصنوعی: بیا ای شور و شوق، تا از حالت مادی و دنیوی خود رها شوم. در آن دیار، هیچ خبری از محدودیتها و ناپایداریهای این دنیا نیست و من خود را آماده این سفر میبینم.
ز اسبابم رهایی نیست جز مژگان به هم بستن
در این محفل به چندین شمع یک دامن زدن دارم
هوش مصنوعی: من از تمام ابزار و وسایل خود رهایی ندارم، جز اینکه در این جمع با چشمانم به هم نگاه کنم و با چند شمع به همدیگر روشنی ببخشیم.
حجاب آلود موهومیست مرگ و زندگی بیدل
ازین کسوت که دیدی گر برون آیم کفن دارم
هوش مصنوعی: مرگ و زندگی فقط یک توهم هستند و حجابهایی هستند که ما ایجاد میکنیم. اگر من از این وضعیت بیرون بیایم، خود را آماده کردهام.

بیدل دهلوی