گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۵۴

درین حیرتسرا عمریست افسون جرس دارم
ز فیض دل تپیدنها خروشی بی‌نفس دارم
چو مژگان بسمل پروازم و از سستی طالع
همین بر پرفشانیهای خشکی دسترس دارم
به صاف جام الفت‌ کز طریق‌ کینه‌‌جوییها
غبار دوست باشم گر غبار هیچکس دارم
شدم خاک و به توفان رفت اجزای غبار من
هنوز از سعی الفت طرف دامانی هوس دارم
هوای بیش نتوان یافت دام عندلیب من
به هر جا پر زنم از بوی گل چوب قفس دارم
گر از تار نگاهم ناله برخیزد عجب نبود
به چشم خود گره‌ گردیده اشکی چون جرس دارم
نفس جز تاب و تب‌ کاری ندارد مفت ناکامی
دماغ سوختن‌ گرم‌ست تا این مشت خس دارم
چو صبح‌ از ننگ هستی در عدم هم بر نمی‌آیم
غبارم تا هوایی در نظر دارد نفس دارم
همان منصور عشقم گر هوس فرسوده‌ام بیدل
به عنقا می‌رسد پروازم و بال مگس دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درین حیرتسرا عمریست افسون جرس دارم
ز فیض دل تپیدنها خروشی بی‌نفس دارم
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از شگفتی، مدت زیادی است که گرفتار جادوی صدا و نوا هستم و از لطف دل‌تپش‌ها، شور و هیجانی بی‌وقفه در وجودم احساس می‌کنم.
چو مژگان بسمل پروازم و از سستی طالع
همین بر پرفشانیهای خشکی دسترس دارم
هوش مصنوعی: چشمانم مانند مژگانی پرواز کرده و از ضعف سرنوشتم، فقط می‌توانم به زیبایی‌های خشک و بی‌روح دست یابم.
به صاف جام الفت‌ کز طریق‌ کینه‌‌جوییها
غبار دوست باشم گر غبار هیچکس دارم
هوش مصنوعی: اگر در زندگی به دوستی نزدیک شده‌ام و از مشکلات و کینه‌ورزی‌ها عبور کرده‌ام، با تمام وجودم می‌خواهم که غبار بی‌احترامی یا دشمنی دیگران بر دلم ننشیند.
شدم خاک و به توفان رفت اجزای غبار من
هنوز از سعی الفت طرف دامانی هوس دارم
هوش مصنوعی: من به خاک تبدیل شدم و همراه با توفان، اجزای وجودم پراکنده شد، اما هنوز از تلاش برای نزدیک شدن به محبت و دلبستگی‌ات دست برنداشته‌ام.
هوای بیش نتوان یافت دام عندلیب من
به هر جا پر زنم از بوی گل چوب قفس دارم
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم هوای فراخی را پیدا کنم، زیرا در هر جایی که پرواز کنم، عطر گل‌ها مرا می‌دزدد. من در قفس خود زندانی‌ام.
گر از تار نگاهم ناله برخیزد عجب نبود
به چشم خود گره‌ گردیده اشکی چون جرس دارم
هوش مصنوعی: اگر از نگاه من صدایی به گوش برسد، جای تعجبی نیست، چون در چشمانم اشکی وجود دارد که مانند زنگ صدایی می‌زند.
نفس جز تاب و تب‌ کاری ندارد مفت ناکامی
دماغ سوختن‌ گرم‌ست تا این مشت خس دارم
هوش مصنوعی: نفس فقط به حالتی ناآرام و دلتنگی گرفتار است و نمی‌تواند کاری انجام دهد. حسرت و ناامیدی وجودم را آزار می‌دهد، اما در این وضعیت، هنوز هم از درد و رنجی که تحمل می‌کنم، دردی دارم که به من قوت می‌بخشد.
چو صبح‌ از ننگ هستی در عدم هم بر نمی‌آیم
غبارم تا هوایی در نظر دارد نفس دارم
هوش مصنوعی: وقتی صبح به خاطر ننگ وجودم در عدم می‌روم، حتی غباری هم از من باقی نمی‌ماند. اما تا زمانی که نفسی در نظر دارم، هنوز زنده‌ام.
همان منصور عشقم گر هوس فرسوده‌ام بیدل
به عنقا می‌رسد پروازم و بال مگس دارم
هوش مصنوعی: من همان عشق منسور هستم، حتی اگر خواسته‌هایم خسته و فرسوده شده باشند. بیدل، من به اوج می‌رسم مانند پرنده‌ای که با بال‌های کوچک مگس پرواز می‌کند.