گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۴۹

عروج همتی در کار دارم
همه گر سایه‌ام دیوار دارم
غبارم آشیان حسرت اوست
چمن درگوشهٔ دستار دارم
نفس بیتابی دل می‌شمارد
هجوم سبحه در زنار دارم
نگاهی تا به مژگان می‌رسانم
ز خود رفتن همین مقدار دارم
مپرس از انفعال ساز غفلت
ز هستی آنچه دارم عار دارم
چو شمعم چاره غیر سوختن نیست
به سر آتش‌، ته پا خار دارم
به خود می‌لرزم از تمهید آرام
چوگردون سقف بی دیوار دارم
تظلم قابل فریادرس نیست
طنین پشه در کهسار دارم
ازین یک مشت خاک باد برده
به دوش هر دو عالم بار دارم
دگر ای نامه پهلویم مگردان
که پهلوی دل بیمار دارم
به حیرت می‌روم آیینه بر دوش
سفارش نامهٔ دیدار دارم
به چشمم توتیا مفروش بیدل
که من با خاک پایی کار دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عروج همتی در کار دارم
همه گر سایه‌ام دیوار دارم
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که به بالا بروم و در کارهایم پیشرفت کنم، حتی اگر همه اطرافیانم موانع و مشکلاتی برایم ایجاد کنند.
غبارم آشیان حسرت اوست
چمن درگوشهٔ دستار دارم
هوش مصنوعی: من به یاد حسرت او به غبار نشسته‌ام و در گوشهٔ چادر خود، یک چمن دارم.
نفس بیتابی دل می‌شمارد
هجوم سبحه در زنار دارم
هوش مصنوعی: دل من بی‌تابی را می‌شمارد، همان‌طور که دانه‌های تسبیح را در زنجیره‌ای از مهره‌ها دارم.
نگاهی تا به مژگان می‌رسانم
ز خود رفتن همین مقدار دارم
هوش مصنوعی: من می‌توانم با یک نگاه، احساساتی عمیق را منتقل کنم و از خودم فاصله بگیرم، همین اندازه برایم کافی است.
مپرس از انفعال ساز غفلت
ز هستی آنچه دارم عار دارم
هوش مصنوعی: از کسی که در حالت بی‌توجهی و ناتوانی به سر می‌برد، نپرس که از وجودم چه چیزهایی دارم، زیرا از آنچه دارم فقط احساس شرم و عذاب می‌کنم.
چو شمعم چاره غیر سوختن نیست
به سر آتش‌، ته پا خار دارم
هوش مصنوعی: من همچون شمعی هستم که جز سوختن راهی ندارم، در کنار آتش نشسته‌ام و پایم را به خارها می‌زنم.
به خود می‌لرزم از تمهید آرام
چوگردون سقف بی دیوار دارم
هوش مصنوعی: از تدبیر و برنامه‌ریزی آرامش خود می‌ترسم، زیرا در زندگی‌ام مانند سقفی بدون دیوار، بی‌ثباتی و عدم امنیت احساس می‌کنم.
تظلم قابل فریادرس نیست
طنین پشه در کهسار دارم
هوش مصنوعی: ناله و شکایت من به جایی نمی‌رسد، مثل صدای پشه‌ای که در کوه‌ها پژواک می‌شود و کسی نمی‌شنود.
ازین یک مشت خاک باد برده
به دوش هر دو عالم بار دارم
هوش مصنوعی: من از این یک مشت خاکی که باد به دوش می‌برد، بار سنگینی برای دو جهان بر دوش دارم.
دگر ای نامه پهلویم مگردان
که پهلوی دل بیمار دارم
هوش مصنوعی: دیگر نامه را به کنارم نیار، چون دل بیمارم را در کنار دارم.
به حیرت می‌روم آیینه بر دوش
سفارش نامهٔ دیدار دارم
هوش مصنوعی: به شدت در تعجب و شگفتی هستم و بر دوش خود آینه‌ای دارم که نشان‌دهندهٔ خواسته و دعوت برای ملاقات است.
به چشمم توتیا مفروش بیدل
که من با خاک پایی کار دارم
هوش مصنوعی: به چشمانم چیزی نریز که من با خاک و زمین سر و کار دارم.