غزل شمارهٔ ۲۱۴۰
حبابوارکه کرد اینقدرگرفتارم
سری ندارم و زحمت پرست دستارم
ز ناله چند خجالتکشم؟ قفس تنگ است
به بال بسته چه سازد گشاد منقارم
هزار زخمه چو مژگان اگر خورند بهم
نمیبرد چو نگه بیصدایی از تارم
به راه سیل فنا خواب غفلتم برجاست
گذشت قافله و کس نکرد بیدارم
ز انقلاپ بنای نفس مگوی و مپرس
گسسته بود طنابیکه داشت معمارم
طلب چو کاغذم آتش زد و گذشت اما
هزار آبله دارد هنوز رفتارم
چو نقش پا مژه بستن نصیب خوابم نیست
ز سایه پیشتر افتاده است دیوارم
تلاش مقصد دیدار حیرتست اینجا
به مهر آینه باید رساند طومارم
به این متاع غبار کدام قافلهام
که بیخودی به پر رنگ میکشد بارم
سماجت طلبی هست وقف طینت من
که گر غبار شوم دامن تو نگذارم
گرفتم آینهام زنگ خورد، رفت به خاک
تو از کرم نکنی نا امید دیدارم
به درد عاجزی منکه میرسد بیدل
که برنخاست ز بستر صدای بیمارم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حبابوارکه کرد اینقدرگرفتارم
سری ندارم و زحمت پرست دستارم
هوش مصنوعی: من مانند حبابی که در آب در حال غرق شدن است، در دنیای مشکلات و گرفتاریها افتادهام. هیچ راه خروجی از این وضعیت ندارم و سرم هم در این شرایط مشغول به کار است.
ز ناله چند خجالتکشم؟ قفس تنگ است
به بال بسته چه سازد گشاد منقارم
هوش مصنوعی: چند بار باید از ناله و گله خود خجالت بکشم؟ وقتی قفس به قدری تنگ است که نمیتوانم به راحتی پرواز کنم، صدای منقارم چه فایدهای دارد؟
هزار زخمه چو مژگان اگر خورند بهم
نمیبرد چو نگه بیصدایی از تارم
هوش مصنوعی: اگر هزار زخم مثل مژگان به من بزنند، باز هم نمیتوانند مرا آشفته کنند، چون نگریستن بیصدا از تارهای وجودم، آرامش خاصی به من میدهد.
به راه سیل فنا خواب غفلتم برجاست
گذشت قافله و کس نکرد بیدارم
هوش مصنوعی: طی سیلی که به سوی نابودی میرود، من همچنان در خواب غفلت هستم. قافلهای از زمان گذشته، اما هیچکس مرا بیدار نکرده است.
ز انقلاپ بنای نفس مگوی و مپرس
گسسته بود طنابیکه داشت معمارم
هوش مصنوعی: در مورد تغییرات و تحولات درون خود صحبت نکن و نپرس، چرا که آنچه در ساختار وجودی من بوده، به هم ریخته است.
طلب چو کاغذم آتش زد و گذشت اما
هزار آبله دارد هنوز رفتارم
هوش مصنوعی: درخواست و آرزویم چنان آتشی به جانم زده که به سادگی از آن عبور کرده، اما هنوز زخمها و جای زخمهایی از آن درد در وجودم باقی مانده است.
چو نقش پا مژه بستن نصیب خوابم نیست
ز سایه پیشتر افتاده است دیوارم
هوش مصنوعی: وقتی خوابم میآید، احساس میکنم که مثل رد پای کسی روی زمین نشستهام و به من نمیرسد. دیواری که سایهام را پوشانده، قبل از من آمده و به نوعی مانع از رسیدن به خواب میشود.
تلاش مقصد دیدار حیرتست اینجا
به مهر آینه باید رساند طومارم
هوش مصنوعی: کوشش برای رسیدن به دیدار، در اینجا به شگفتی انجام میشود و باید محبت را مانند یک طومار به آینه برسانم.
به این متاع غبار کدام قافلهام
که بیخودی به پر رنگ میکشد بارم
هوش مصنوعی: به این کالای بیارزش و ناچیز من، کدام گروه و کاروان تعلق دارد که بیدلیل و به خاطر هیچ، بار سنگینی بر دوش من میگذارد؟
سماجت طلبی هست وقف طینت من
که گر غبار شوم دامن تو نگذارم
هوش مصنوعی: من به شدت برای به دست آوردن محبت و توجه تو تلاش میکنم، بهطوری که حتی اگر در غم و خاکی فرو بروم، هرگز اجازه نمیدهم که دامن تو به آن آلودگی بیفتد.
گرفتم آینهام زنگ خورد، رفت به خاک
تو از کرم نکنی نا امید دیدارم
هوش مصنوعی: آینهام را که برداشتم و دیدم کثیف شده، امیدوارم بخاطر لطفت ناامید از ملاقات من نشوی و به خاک من توجه کنی.
به درد عاجزی منکه میرسد بیدل
که برنخاست ز بستر صدای بیمارم
هوش مصنوعی: زمانی که من دردی عمیق و ناامیدی را تجربه میکنم، صدای بیمارم بلند میشود و این نشانهای از بیتابیام است که نتوانستهام از جای خود برخیزم و تغییر کنم.

بیدل دهلوی