گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۳۴

هیهات تا که از نظرم رفت دلبرم
من خاک ره به سر چه‌کنم خاک بر سرم
پوشید چشم از دو جهان ‌گرد رفتنش
آیینه نقش پاست به هر سو که بنگرم
بیمار یأس بر که برد شکوهٔ الم
داغم ز ناله‌ای که تهی کرد بسترم
زبن عاجزی ‌کسی چه به حالم نظر کند
سوزن به دیده می‌شکند جسم لاغرم
فریاد من ز شمع به‌گوش ‌که می‌رسد
هر چند بال ناله‌کشم رنگ بی‌پرم
گرمی در آتش تب و تابم نفس‌ گداخت
خاکستری مگر بکشد در ته پرم
جیب ملامتم زتظلم بهانه جوست
مژگان ‌به هر که باز کنم سینه می‌درم
در دامنی‌ که دست زنم از ادب شلم
بر وعده‌ای که گوش نهم از حیا کرم
اکنون‌ کجاست حوصله و کو امید عیش
می پیش ازبن نبود که کم شد ز ساغرم
ای‌کاش در عدم به سراغم رضا دهند
تا من بدان جهان دوم و بازش آورم
بر فرق بیکسم‌ که نهد دست داغ دل
در ماتمم که گریه کند دیدهٔ ترم
بیدل کجا روم ز که پرسم مقام یار
آواره قاصد نفسم نامه می‌برم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیهات تا که از نظرم رفت دلبرم
من خاک ره به سر چه‌کنم خاک بر سرم
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم وقتی محبوبم از دیدم دور شود، بی‌تابی کنم؛ با خاک خودم را خُرد می‌کنم و بر سر می‌ریزیم که چقدر بی‌قرارم.
پوشید چشم از دو جهان ‌گرد رفتنش
آیینه نقش پاست به هر سو که بنگرم
هوش مصنوعی: گوشه‌ای از دنیای مادی را رها کرده و به دنیای دیگر نگاه نمی‌کنم. هر جا که نگاه می‌کنم، تصویر او را می‌بینم.
بیمار یأس بر که برد شکوهٔ الم
داغم ز ناله‌ای که تهی کرد بسترم
هوش مصنوعی: بیماری ناامیدی بر چه کسی اثر می‌گذارد، وقتی که شکایت از درد و رنج من به قدری است که تنهایی‌ام را پر کرده و بستر خوابم را خالی کرده است؟
زبن عاجزی ‌کسی چه به حالم نظر کند
سوزن به دیده می‌شکند جسم لاغرم
هوش مصنوعی: کسی به حال من توجه نمی‌کند، در حالی که دردی عمیق در وجودم هست و می‌توانم احساس کنم که درد و رنج به قدری زیاد است که کوچک‌ترین چیزها می‌تواند عذابم کند.
فریاد من ز شمع به‌گوش ‌که می‌رسد
هر چند بال ناله‌کشم رنگ بی‌پرم
هوش مصنوعی: صدای ناله‌ها و فریادهای من به گوش کسی نمی‌رسد، حتی اگر برای ابراز احساساتم تلاش کنم و بال بزنم، چون هیچ نشانی از بال و پر ندارم.
گرمی در آتش تب و تابم نفس‌ گداخت
خاکستری مگر بکشد در ته پرم
هوش مصنوعی: در آتش شعله‌ور هیجان و بی‌قراری دارم، آیا این خاکستر می‌تواند در عمق وجودم، دوباره زنده شود؟
جیب ملامتم زتظلم بهانه جوست
مژگان ‌به هر که باز کنم سینه می‌درم
هوش مصنوعی: گوش‌به‌زنگ انتقادهایم بهانه‌ای برای رنجش است، و هر بار که به کسی نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم دلشکسته‌ام.
در دامنی‌ که دست زنم از ادب شلم
بر وعده‌ای که گوش نهم از حیا کرم
هوش مصنوعی: در دامن کسی که به خاطر ادب و احترام دست می‌زنم، به وعده‌ای که آرام و با حیا گوش می‌دهم، نشان از محبت و خوبی دارد.
اکنون‌ کجاست حوصله و کو امید عیش
می پیش ازبن نبود که کم شد ز ساغرم
هوش مصنوعی: اکنون دیگر از شوق و امید برای لذت و خوشگذرانی خبری نیست، چرا که پیش از این هم از سرزندگی و نشاط من کاسته شده بود.
ای‌کاش در عدم به سراغم رضا دهند
تا من بدان جهان دوم و بازش آورم
هوش مصنوعی: ای کاش که در حالتی که وجود ندارم، کسی به من اجازه دهد تا به دنیای دیگری بروم و آنجا را تجربه کنم و سپس به دنیای خودم برگردم.
بر فرق بیکسم‌ که نهد دست داغ دل
در ماتمم که گریه کند دیدهٔ ترم
هوش مصنوعی: بر سَر من که کسی دست می‌گذارد و با دل سوخته‌اش به یاد من اشک می‌ریزد، چشم من نیز پر از lágrimas می‌شود.
بیدل کجا روم ز که پرسم مقام یار
آواره قاصد نفسم نامه می‌برم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم به کجا بروم و از چه کسی درباره حضور محبوب بپرسم. من خودم نامه‌ای از او دارم که با نفس‌ام به‌دست می‌آید.