گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۳۳

همچو شمع از خویش بر اندازِ وحشت برترم
بسکه دامن چیدم از خود زیر پا آمد سرم
ناامیدی‌های مطلب پُر نزاکت‌نشئه بود
از شکست آبرو لبریزِ دل شد ساغرم
هر بن موی مرا با آه حسرت چشمکی است
سرمه‌ها دارد ز دود خویش چشمِ مجمرم
در غبار نیستی هم آتشم افسرده نیست
داغ چون اخگر نمک‌سود است از خاکسترم
می‌گشایم سر به مُهر اشک طومار نگاه
نیست بیرون‌ِ گره یک رشته موج‌ گوهرم
همچو آن‌ کلکی‌ که فرساید به‌ تحریر نیاز
نگذرم از سجده‌ات چندانکه از خود بگذرم
صفحهٔ آیینه محتاج حک و اصلاح نیست
بسکه بی‌نقش است شستن شسته‌ام از دفترم
عالم یکتایی از وضع تصنع برتر است
من تو گردم یا تو من اینها نیاید باورم
دعوی دل دارم و دل نیست در ضبط نفس
عمر ها شد ناخدای کشتی بی‌لنگرم
مرگ هم در زندگی آسان نمی‌آید به دست
تا ز هستی جان برم عمری است زحمت می‌برم
مستی طاووس من تا صدقدح مخمور ماند
ظلمت من برنمی‌دارد چراغانِ پَرَم
بی‌کسی بیدل چه دارد غیر تدبیر جنون
طرْفِ دامانی نمی‌یابم گریبان می‌دَرَم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو شمع از خویش بر اندازِ وحشت برترم
بسکه دامن چیدم از خود زیر پا آمد سرم
هوش مصنوعی: مانند شمعی که از خود دور می‌شود، از ترس و وحشت فراتر رفته‌ام. به قدری که دامنم را زیر پا جمع کرده‌ام، سرم به زمین نزدیک شده است.
ناامیدی‌های مطلب پُر نزاکت‌نشئه بود
از شکست آبرو لبریزِ دل شد ساغرم
هوش مصنوعی: ناامیدی‌ها به خاطر بی‌پروایی و بی‌احترامی رخ داده که باعث شده دل من از شکست و رنج پُر شود و حالا احساس می‌کنم که مانند ساغری پر از اندوه و غم هستم.
هر بن موی مرا با آه حسرت چشمکی است
سرمه‌ها دارد ز دود خویش چشمِ مجمرم
هوش مصنوعی: هر رشته مویی که من دارم یادآور حسرتی عمیق است که با هر نگاهی به آن، احساس درد و اندوه می‌کنم. چشمان من، مثل مجمر، پر از غم و سوختگی ناشی از دودی است که از درون خودم برمی‌خیزد.
در غبار نیستی هم آتشم افسرده نیست
داغ چون اخگر نمک‌سود است از خاکسترم
هوش مصنوعی: در دنیای بی‌خبری و بی‌پایانی، آتش درونم خاموش نشده و همچنان شعله‌ور است. داغی که از خاکسترهای گذشته‌ام باقی مانده، به مانند نمکی است که طعم‌دار می‌کند.
می‌گشایم سر به مُهر اشک طومار نگاه
نیست بیرون‌ِ گره یک رشته موج‌ گوهرم
هوش مصنوعی: با اشک‌هایی که بر روی لبه‌ی کاغذ می‌ریزم، به تدریج مسائلم را باز می‌کنم و به دنبال یک رشته از احساسات ارزشمند هستم که در دل این غم‌ها پنهان شده‌اند.
همچو آن‌ کلکی‌ که فرساید به‌ تحریر نیاز
نگذرم از سجده‌ات چندانکه از خود بگذرم
هوش مصنوعی: مانند آن نویسنده‌ای که برای نوشتن به زحمت می‌افتد، من از نیاز به سجده تو دست نمی‌کشم و به اندازه‌ای از خود می‌گذرم.
صفحهٔ آیینه محتاج حک و اصلاح نیست
بسکه بی‌نقش است شستن شسته‌ام از دفترم
هوش مصنوعی: صفحهٔ آینه نیازی به پاک‌سازی و تغییر ندارد، زیرا خود به تنهایی خالی و بدون تصویر است. من هر آنچه را که داشته‌ام، از دفترم پاک کرده‌ام.
عالم یکتایی از وضع تصنع برتر است
من تو گردم یا تو من اینها نیاید باورم
هوش مصنوعی: وجود یک حقیقت واحد و واقعی بالاتر از ظواهر ساختگی و تصنعی است. من به تو وابسته‌ام یا تو به من، اما این ارتباطات ظاهری را نمی‌توانم بپذیرم.
دعوی دل دارم و دل نیست در ضبط نفس
عمر ها شد ناخدای کشتی بی‌لنگرم
هوش مصنوعی: من ادعای محبت و عشق دارم، اما دل من در کنترل نیست. عمرها گذشته و من مانند ناخدای کشتی‌ای هستم که بدون لنگر در دریاى زندگی سرگردانم.
مرگ هم در زندگی آسان نمی‌آید به دست
تا ز هستی جان برم عمری است زحمت می‌برم
هوش مصنوعی: مرگ نیز در زندگی به راحتی به سراغ انسان نمی‌آید و تا زمانی که زنده‌ام، همواره زحمت و تلاش می‌کنم.
مستی طاووس من تا صدقدح مخمور ماند
ظلمت من برنمی‌دارد چراغانِ پَرَم
هوش مصنوعی: حالت شاداب و مغرور من مانند یک طاووس است که به اندازه‌ی صد جام شراب مست می‌شود. در عین حال، سیاهی و تاریکی وجودم حتی نمی‌تواند روشنی و درخشش بال‌هایم را از بین ببرد.
بی‌کسی بیدل چه دارد غیر تدبیر جنون
طرْفِ دامانی نمی‌یابم گریبان می‌دَرَم
هوش مصنوعی: بی‌کسی و تنهایی، برای بیدل (شاعر) چه چیزی جز دیوانگی و تدبیر در پی ندارد. در این حال، من در جستجوی دستان کسی هستم و در این جستجو، خودم را رها می‌کنم.