غزل شمارهٔ ۲۱۳۲
همچو آیینه تحیر سفرم
صاحب خانهام و در به درم
از بهار و چمنم هیچ مپرس
به خیال تو که من بیخبرم
یاد چشم تو جنونها دارد
هرکجایم به جهان دگرم
شعلهام تا نشود خاکستر
آرمیدن نکشد زیر پرم
زبن جنونزار هوس آبله وار
چشم پوشیدهام و میگذرم
این چمن عبرت گلچینی داشت
چید دامن ز تبسم سحرم
احتیاجم در اظهار نزد
خشکی لب نپسندید ترم
فقرم از ننگ هوسها دور است
بیضه نشکستکلاهی به سرم
شور بیکاریام آفاق گرفت
بهله زد دست تهی بر کمرم
دل ز تشویش جسد میبالد
صدف آبله دارد گهرم
جنس آتشکده بیداغی نیست
مفت آهیکه ندارد جگرم
ره نبردم به در از کوچهٔ دل
تک و پوی نفس شیشهگرم
انفعال آینهپرداز من است
عرقی میکنم و مینگرم
من نه زان گمشدگانم بیدل
که رسد باد به گرد اثرم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همچو آیینه تحیر سفرم
صاحب خانهام و در به درم
هوش مصنوعی: مانند آینه در حالتی از حیرت و سردرگمی هستم، صاحبخانهام که به او تعلق دارم، اما همچنان در گوشه و کنار و به درستی راه میروم.
از بهار و چمنم هیچ مپرس
به خیال تو که من بیخبرم
هوش مصنوعی: از زیباییهای بهار و چمن نپرس، چون من در خیال تو غرق شدهام و از آنچه در اطرافم میگذرد بیخبرم.
یاد چشم تو جنونها دارد
هرکجایم به جهان دگرم
هوش مصنوعی: چشمهای تو در دلم دیوانگیها به راه انداخته و هر جا که بروم، حس میکنم در جهانی دیگرم.
شعلهام تا نشود خاکستر
آرمیدن نکشد زیر پرم
هوش مصنوعی: من همچنان شعلهور هستم و تا زمانی که خاکستر نشوم، نمیتوانم به آرامش برسم و زیر بال و پر من کسی قرار نمیگیرد.
زبن جنونزار هوس آبله وار
چشم پوشیدهام و میگذرم
هوش مصنوعی: از شدت دیوانگی و شوق، به چیزهایی فکر نمیکنم و به سادگی از کنارشان میگذرم.
این چمن عبرت گلچینی داشت
چید دامن ز تبسم سحرم
هوش مصنوعی: این چمن میتواند دلیلی برای عبرت گرفتن باشد؛ چرا که در آن، گلی از تبسم صبحگاهی چیده شده است.
احتیاجم در اظهار نزد
خشکی لب نپسندید ترم
هوش مصنوعی: من تمایل ندارم که نیازم را در مقابل افرادی که سرد و بیاحساس هستند، نشان دهم.
فقرم از ننگ هوسها دور است
بیضه نشکستکلاهی به سرم
هوش مصنوعی: فقر من به خاطر ننگ و آرزوهای نفسانی از من دور است، زیرا کلاهی بر سر دارم که نشاندهنده وضعیت من است.
شور بیکاریام آفاق گرفت
بهله زد دست تهی بر کمرم
هوش مصنوعی: حالت بیکاریام به حدی رسید که همه جا را در بر گرفت، به طوری که دست خالیام را به کمرم زدم.
دل ز تشویش جسد میبالد
صدف آبله دارد گهرم
هوش مصنوعی: دل از نگرانی و اضطراب مانند صدفی که در آن مروارید وجود دارد، با ارزش و گرانبهاست.
جنس آتشکده بیداغی نیست
مفت آهیکه ندارد جگرم
هوش مصنوعی: آتشکدهای که ساخته شده از مواد بیارزش نیست و من هم به سادگی نمیتوانم احساسم را بیان کنم، چون جانم پر از درد است.
ره نبردم به در از کوچهٔ دل
تک و پوی نفس شیشهگرم
هوش مصنوعی: در راه عشق موفق نشدم از کوچهٔ دل خارج شوم و تنها در حال و هوای نفس گرم شیشهگر هستم.
انفعال آینهپرداز من است
عرقی میکنم و مینگرم
هوش مصنوعی: من در حال تماشای خودم هستم و از تلاش برای دیدن و گفتن چیزها خسته شدهام.
من نه زان گمشدگانم بیدل
که رسد باد به گرد اثرم
هوش مصنوعی: من از آن کسانی نیستم که خود را گم کردهاند و اثرشان به راحتی به باد میرود.