گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۳۱

محو دلم مپرس ز تحقیق عنصرم
آیینه خنده است دماغ تحیرم
آن ناله‌ام‌ که با همه پرواز نارسا
تا دل توان رسید ز نقب تاثرم
پستی درین محیط‌ گهر کرد قطره را
کسب فروتنی است عروج تفاخرم
دانش ز پیکرم عرق انفعال ریخت
گل کرد از گداز خجالت تحیرم
زین‌گلشنم چه برگ نشاط و چه ساز عیش
خون می‌شود چو گل دم آبی‌ که می‌خورم
جرات به ناتوانی من ناز می‌کند
رنگی شکسته‌ام چقدرها بهادرم
گرد هزار جاده به منزل شکسته است
چون موج‌ گوهر آبله پای تحیرم
شمع خموشم از سر زانوی من مپرس
آیینه زنگ بست به جیب تفکرم
درد دلم‌، گداز غمم‌، داغ حیرتم
فریاد از خیالم و آه از تصورم
نقدی دگر نمی‌شمرد کیسهٔ حباب
بیدل من از تهی شدن خویشتن پرم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

محو دلم مپرس ز تحقیق عنصرم
آیینه خنده است دماغ تحیرم
هوش مصنوعی: دل من را نپرس که چه چیزی مرا مشغول کرده است؛ من مانند آیینه‌ای هستم که در آن فقط خنده و تعجب را می‌بینی.
آن ناله‌ام‌ که با همه پرواز نارسا
تا دل توان رسید ز نقب تاثرم
هوش مصنوعی: من با صدای ناله‌ام، که به سختی و به دور از پرواز حالم از دل به عمق تأثیرم می‌رسد، احساساتی را بیان می‌کنم که عمیق‌ و دردآور هستند.
پستی درین محیط‌ گهر کرد قطره را
کسب فروتنی است عروج تفاخرم
هوش مصنوعی: در این دنیا، قطره‌ای از حقیقت به خضوع و فروتنی نیاز دارد و عروج و بلندپروازی در تکبر و خودبزرگ‌بینی نهفته است.
دانش ز پیکرم عرق انفعال ریخت
گل کرد از گداز خجالت تحیرم
هوش مصنوعی: از وجود من، دانشی به دست آمده که مرا با شرم و درماندگی گدازه می‌کند و به نوعی باعث می‌شود احساس خجالت کنم.
زین‌گلشنم چه برگ نشاط و چه ساز عیش
خون می‌شود چو گل دم آبی‌ که می‌خورم
هوش مصنوعی: از این باغ چه برگ‌های شادابی و چه نغمه‌های خوشی وجود دارد! اما وقتی خون من به رنگ گل دم آبی درمی‌آید، همه چیز به حالت رنج و درد تبدیل می‌شود.
جرات به ناتوانی من ناز می‌کند
رنگی شکسته‌ام چقدرها بهادرم
هوش مصنوعی: شجاعت به ضعف من می‌نازد، در حالی که من چقدر بی‌نظیر و قوی‌ام، حتی با وجود اینکه ظاهری آسیب‌دیده و شکسته دارم.
گرد هزار جاده به منزل شکسته است
چون موج‌ گوهر آبله پای تحیرم
هوش مصنوعی: من راه‌های زیادی را پیموده‌ام اما به مقصد نرسیده‌ام، مثل موجی که در دریا نمایان می‌شود اما همچنان در سرگردانی و حیرت باقی مانده‌ام.
شمع خموشم از سر زانوی من مپرس
آیینه زنگ بست به جیب تفکرم
هوش مصنوعی: من خاموشی‌ام را از من نپرس، چون شمعی که در سایه‌ام نشسته‌است. آیینه‌ام هم از غبار فکر و اندیشه‌ام پوشیده شده‌است.
درد دلم‌، گداز غمم‌، داغ حیرتم
فریاد از خیالم و آه از تصورم
هوش مصنوعی: دردی که در دل دارم و غم‌هایی که مرا آزار می‌دهند، سرشار از حیرت و شگفتی‌ام. از خیالاتی که در سر دارم فریاد می‌زنم و از تصوراتم آه می‌کشم.
نقدی دگر نمی‌شمرد کیسهٔ حباب
بیدل من از تهی شدن خویشتن پرم
هوش مصنوعی: کیسه‌ی حبابی من دیگر ارزشی ندارد، زیرا من از خالی شدن خود پر هستم و دیگر به چیزی جز وجود خویش اهمیت نمی‌دهم.