گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۱۹

به سودای هوس عمری درین بازارگردیدم
کنون‌ گرد سرم‌ گردان‌ که من بسیار گردیدم
ندیدم جز ندامت ساز استغنای این محفل
کف دست حنایی کردم و بیکار گردیدم
فلک آخر به جرم قابلیت بر زمینم زد
گهر گل کردم و بر طبع دریا بارگردیدم
به این‌ گرد علایق نیست ممکن چشم واکردن
جنون بر عالمی پا زد که من بیدار گردیدم
به هر بیحاصلی بودم جنون انگارهٔ حرصی
ز سیر سودن دست‌ کسان هموار گردیدم
خرابات محبت بی تسلسل نیست ادوارش
چو ساغر هرکجا گشتم تهی سرشار گردیدم
وفا تا ناتمامی بگسلاند رشته‌ها سازش
به گرد هرکه گردیدم خط پرگار گردیدم
درین‌ گلشن جهانی داشت آهنگ تمنّایت
من از یک چاک دل سرکوب صد منقار گردیدم
قناعت عالمی دارد چه آبادی چه ویرانی
غبارم سایه‌ کرد آن دم که بی‌دیوار گردیدم
به قطع هرزه‌گردی‌ها ندیدم چارهٔ دیگر
ز مشق عزلت آخر تیغ لنگردار گردیدم
شعور عالم رنگم به آسانی نشد حاصل
صفاها باختم تا محرم زنگار گردیدم
خرام یار در موج گهر نقش نگین دارد
به دامن پا شکستم محو آن رفتار گردیدم
به هر جا موج می‌پیچد به خود گرداب می‌گردد
عنان از هر چه‌ گرداندم به گرد یار گردیدم
ز خود رفتن بهاری داشت در باغ هوس بیدل
بقدر رنگ‌گل من هم درین‌گلزارگردیدم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به سودای هوس عمری درین بازارگردیدم
کنون‌ گرد سرم‌ گردان‌ که من بسیار گردیدم
هوش مصنوعی: من به خاطر آرزوهای بیهوده‌ام، سال‌ها در این دنیا سرگردان بودم. حالا که زمانش رسیده، دیگربار برایم به دور خود بچرخ تا نشان دهی که من چقدر در این بیهودگی‌ها گشته‌ام.
ندیدم جز ندامت ساز استغنای این محفل
کف دست حنایی کردم و بیکار گردیدم
هوش مصنوعی: در این محفل تنها چیزی که نصیبم شد، پشیمانی بود. من دستم را حنایی کردم، اما در نهایت بیکار و بدون نتیجه ماندم.
فلک آخر به جرم قابلیت بر زمینم زد
گهر گل کردم و بر طبع دریا بارگردیدم
هوش مصنوعی: آسمان در نهایت به خاطر استعداد و قابلیت من، مرا زمین زده و به مانند گلی زیبا در آمده‌ام، و مثل دریا با طبع و سرشت خود، به شعری غنی و دلنشین تبدیل شده‌ام.
به این‌ گرد علایق نیست ممکن چشم واکردن
جنون بر عالمی پا زد که من بیدار گردیدم
هوش مصنوعی: به دلیل وابستگی‌هایی که وجود دارد، انسان نمی‌تواند به راحتی از خواب غفلت بیدار شود. گویی دیوانگی بر جهان حاکم است، اما من توانستم از این خواب بیدار شوم.
به هر بیحاصلی بودم جنون انگارهٔ حرصی
ز سیر سودن دست‌ کسان هموار گردیدم
هوش مصنوعی: در هر ناکامی که تجربه کردم، به شکلی دیوانه‌وار به دنبال لذت‌های بی‌فایده رفتم و به راحتی از کمک دیگران بهره‌مند شدم.
خرابات محبت بی تسلسل نیست ادوارش
چو ساغر هرکجا گشتم تهی سرشار گردیدم
هوش مصنوعی: محبت مانند یک خرابات است و در آن تکراری وجود ندارد. هر بار که به جستجوی آن می‌روم، با اینکه ممکن است در ابتدا خالی به نظر برسد، اما در نهایت پر از احساس و عشق می‌شوم.
وفا تا ناتمامی بگسلاند رشته‌ها سازش
به گرد هرکه گردیدم خط پرگار گردیدم
هوش مصنوعی: وفا هنگامی که به پایان برسد، ارتباطات را قطع می‌کند. به هر کسی که نزدیک شدم، احساس کردم مانند دایره‌ای هستم که دور خود می‌چرخم.
درین‌ گلشن جهانی داشت آهنگ تمنّایت
من از یک چاک دل سرکوب صد منقار گردیدم
هوش مصنوعی: در این باغ جهانی، آرزوی تو را داشتم و به خاطر یک زخم دل، احساس سنگینی و فشار زیادی بر دوشم حس می‌کردم.
قناعت عالمی دارد چه آبادی چه ویرانی
غبارم سایه‌ کرد آن دم که بی‌دیوار گردیدم
هوش مصنوعی: قناعت ویژگی خاصی دارد که می‌تواند در شرایط خوب یا بد، انسان را راضی و خشنود نگه دارد. زمانی که دچار دشواری و بی‌پناهی شدم، احساس تنهایی و غم بر من سایه انداخت.
به قطع هرزه‌گردی‌ها ندیدم چارهٔ دیگر
ز مشق عزلت آخر تیغ لنگردار گردیدم
هوش مصنوعی: برای پایان دادن به دل‌مشغولی‌ها و بیهوده‌گردی‌ها، جز گوشه‌نشینی چاره‌ای نیافتم. در پایان، به ناچار به زندگی عزلت‌نشینی روی آوردم.
شعور عالم رنگم به آسانی نشد حاصل
صفاها باختم تا محرم زنگار گردیدم
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی من به سادگی به دست نیامد. من با تلاش و سختی، پاکی و صفای خود را از دست دادم و به جایی رسیده‌ام که دچار آلودگی و ناخالصی شده‌ام.
خرام یار در موج گهر نقش نگین دارد
به دامن پا شکستم محو آن رفتار گردیدم
هوش مصنوعی: حرکت دوست همچون امواج دریاست که جواهر گرانبهایی را بر دامنش دارد. من از شدت زیبایی رفتارش، خود را در آن محو کرده‌ام و به خاطر آن، به درد و شکستگاه افتاده‌ام.
به هر جا موج می‌پیچد به خود گرداب می‌گردد
عنان از هر چه‌ گرداندم به گرد یار گردیدم
هوش مصنوعی: هر جا که امواج حرکت می‌کنند، به خود گرداب تبدیل می‌شوند. من هم هر چه که به دور یار می‌چرخیدم، در نهایت گرفتار او شدم.
ز خود رفتن بهاری داشت در باغ هوس بیدل
بقدر رنگ‌گل من هم درین‌گلزارگردیدم
هوش مصنوعی: از خود خارج شدن حالتی شبیه به بهار دارد، در باغ آرزوها و در آغوش عشق، همچون گل‌ها رنگین و شگفت‌انگیز به گردش پرداختم.

حاشیه ها

1398/04/27 10:06
Revival

صفاها باختم تا محرم زنگار گردیدم....
6تیر98