گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۱۵

از قاصد دلبر خبر دل طلبیدم
خاکم به دهن به، ‌که بگویم چه شنیدم
عالم همه در چشم من از یأس سیه شد
جز کسوت پایم به بر دهر ندیدم
آماج جهان ستمم‌ کرد ندامت
چندانکه ز دل آه کشم تار کشیدم
دیوانه‌ام امروز به پیش که بنالم
ای کاش عدم بشنود آواز بعیدم
جانا ز خیال تو به خود ساخته بودم
نازت به نگاهی نپسندید شهیدم
می‌سوخت دل منتظر از حسرت دیدار
دامن زدی آخر به چراغان امیدم
داغت به عدم می‌برم و چاره ندارم
ای‌گل تو چه بودی‌ که منت باز ندیدم
هیهات به خاکم نسپردی و گذشتی
نومید برآمد کفن موی سپیدم
از آمد و رفت تو کبابم چه توان کرد
رفتی و چنین آمدی ای رنج شدیدم
می‌گریم و چون شمع عرق می‌کنم از شرم
ای وای‌ که یکباره ز مژگان نچکیدم
رسم پر بسمل ز وفا منفعلم‌ کرد
گردی شده بر باد نرفتم چه تپیدم
ای توسن ناز تو برون تاز تصور
رفتم ز خود اما به رکابت نرسیدم
انجام تک و تاز درین مرحله خاکست
ای اشک من بی‌سر و پا نیز دویدم
پیش که درم جیب‌ که ‌گردون ستمگر
عقلم به در دل زد و بشکست‌ کلیدم
بیدل اگر این بود سرانجام محبت
دل بهر چه بستم به هوا، آه امیدم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از قاصد دلبر خبر دل طلبیدم
خاکم به دهن به، ‌که بگویم چه شنیدم
هوش مصنوعی: از پیام‌آور محبوب خواستم که خبری از دل من بیاورد. زبانم را به خاک می‌زنم تا بگویم چه چیزی شنیدم.
عالم همه در چشم من از یأس سیه شد
جز کسوت پایم به بر دهر ندیدم
هوش مصنوعی: در نظر من، همه چیز در عالم به خاطر ناامیدی تیره و تار شده است، به جز لباس پای من که در دهر چیزی جز آن ندیدم.
آماج جهان ستمم‌ کرد ندامت
چندانکه ز دل آه کشم تار کشیدم
هوش مصنوعی: جهان به من ظلم زیادی کرده است، تا جایی که حسرت و پشیمانی‌ام به حدی رسیده که از عمق دلم آهی کشیده‌ام.
دیوانه‌ام امروز به پیش که بنالم
ای کاش عدم بشنود آواز بعیدم
هوش مصنوعی: امروز دیوانه‌ام و می‌خواهم برای کسی بگویم که کاش هیچ‌چیز نبود تا صدای دوردستم را بشنود.
جانا ز خیال تو به خود ساخته بودم
نازت به نگاهی نپسندید شهیدم
هوش مصنوعی: عزیزم، من به خاطر فکر تو به خودم شکل و حالتی داده‌ام. اما ناز و زیبایی‌ات را با یک نگاه نمی‌پسندم و به خاطر همین، جانم را به خطر انداخته‌ام.
می‌سوخت دل منتظر از حسرت دیدار
دامن زدی آخر به چراغان امیدم
هوش مصنوعی: دل منتظر از شوق دیدن تو به شدت می‌سوزد و در نهایت با روشنایی امیدی که در دل داشتم، به سمت تو آمدی.
داغت به عدم می‌برم و چاره ندارم
ای‌گل تو چه بودی‌ که منت باز ندیدم
هوش مصنوعی: درد و غم جدایی‌ات را به دنیای عدم و نیستی می‌برم و چاره‌ای جز این ندارم. ای گل، تو چه خاصیتی داشتی که هرگز محبت و توجهی از تو ندیده‌ام؟
هیهات به خاکم نسپردی و گذشتی
نومید برآمد کفن موی سپیدم
هوش مصنوعی: چرا به من بی‌توجهی کردی و از کنارم گذشتی؟ ناامیدانه دیدم که بساط مرگ و پیر شدن پیشرفت کرده و موهای سفیدم را در بر گرفته است.
از آمد و رفت تو کبابم چه توان کرد
رفتی و چنین آمدی ای رنج شدیدم
هوش مصنوعی: از رفتن تو دلم سوخته و نمی‌دانم چه کار کنم. تو رفتی و در عوض این‌گونه به زندگی‌ام برگشتی، ای زحمت و درد بزرگم.
می‌گریم و چون شمع عرق می‌کنم از شرم
ای وای‌ که یکباره ز مژگان نچکیدم
هوش مصنوعی: من اشک می‌ریزم و مانند شمع از شرم و عرق می‌کنم. وای بر من که ناگهان از چشمانم اشکی نچکید.
رسم پر بسمل ز وفا منفعلم‌ کرد
گردی شده بر باد نرفتم چه تپیدم
هوش مصنوعی: رسم وفاداری من باعث شد که به قلبم آسیب بزند، اما با وجود این که در حال تپش بودم، نتوانستم از آن وضعیت خارج شوم.
ای توسن ناز تو برون تاز تصور
رفتم ز خود اما به رکابت نرسیدم
هوش مصنوعی: ای اسب نازنین، وقتی به خیال تو بیرون می‌روم و خود را فراموش می‌کنم، اما باز هم نتوانستم به پای تو برسم.
انجام تک و تاز درین مرحله خاکست
ای اشک من بی‌سر و پا نیز دویدم
هوش مصنوعی: در این مرحله از زندگی که همچون خاکستری بی‌روح است، حتی من، بدون هدف و پا، به حرکت درآمدم و تلاش کردم.
پیش که درم جیب‌ که ‌گردون ستمگر
عقلم به در دل زد و بشکست‌ کلیدم
هوش مصنوعی: در برابر چه کسی، جیب من خالی است و در آسمان، ستمگری وجود دارد که عقل من را به شدت تحت فشار قرار داد و باعث شد که کلید قفل قلبم شکسته شود.
بیدل اگر این بود سرانجام محبت
دل بهر چه بستم به هوا، آه امیدم
هوش مصنوعی: اگر قرار بود که محبت به اینجا برسد، پس برای چه به دل خود که همیشه در آرزوی عشق بود، امید بسته‌ام؟

حاشیه ها

1397/08/19 12:11
ارژنگ سیفی زاده

در بیت ما قبل آخر کلمه "عقلم" به نظر به اشتباه نگاشته شده. باید احتمالا باشد "قفلم به در دل زد وبشکست کلیدم" با سپاس