غزل شمارهٔ ۲۱۱۴
گرنه شرابم چرا ساقی خون خودم
زلف نیام از چه رو دام جنون خودم
شعلهٔ یاقوت من در غم پرواز سوخت
رنگی اگر بشکنم بال شگون خودم
با نگه آشنا انجمن الفتم
از دل وحشت غبار دشت جنون خودم
سعی نمود بهار سیر خزان بود و بس
ذوق شکستن چو رنگ ریخت برون خودم
عشرتم ازباغ دهرطرف به رنگی نبست
همچو گل از بیکسی دست به خون خودم
هستی موهوم نیست غیر طلسم فریب
تا نفس آیینه است محو فسون خودم
کیست برد از کفم دامن افتادگی
سایهام و عاشق بخت نگون خودم
قطرهٔ این بحر را ظاهر و باطن یکی است
هم ز برون دیدنیست آنچه درون خودم
بیدل ازبن طبع سست وحشی اندیشه را
رام سخن کردهام صید فنون خودم
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرنه شرابم چرا ساقی خون خودم
زلف نیام از چه رو دام جنون خودم
هوش مصنوعی: ساقی، اگر شراب نمیریزی، پس چرا من خون خودم را به پای تو میریزم؟ و این زلف من چه دلیلی دارد که مرا به جنون میکشاند؟
شعلهٔ یاقوت من در غم پرواز سوخت
رنگی اگر بشکنم بال شگون خودم
هوش مصنوعی: شعلهای که به رنگ یاقوت در وجودم میسوزد، به خاطر ناراحتی از پرواز کردن میسوزد. اگر بخواهم نیکی و خوشبختیام را بشکنم، رنگ آن به هم میریزد.
با نگه آشنا انجمن الفتم
از دل وحشت غبار دشت جنون خودم
هوش مصنوعی: با نگاه آشنا، جمع دوستانهای از عشق و محبت برایم به وجود آمده که از دل ترس و ناراحتیهای ناشی از جنون و افسردگی خودم به وجود آمده است.
سعی نمود بهار سیر خزان بود و بس
ذوق شکستن چو رنگ ریخت برون خودم
هوش مصنوعی: بهار تلاش کرد تا زیبایی و شکوفایی خود را نشان دهد، اما فقط به یادآوری لحظات تلخ و رنگ باختن دوران خزان پرداخت. در این فرایند، احساساتی در من به وجود آمد که میخواستم ابراز کنم.
عشرتم ازباغ دهرطرف به رنگی نبست
همچو گل از بیکسی دست به خون خودم
هوش مصنوعی: در میان درختان زندگی، برگی از من به رنگ خاصی درآمده نیست، مانند گلی که در تنهایی خود، به خون خویش آغشته شده است.
هستی موهوم نیست غیر طلسم فریب
تا نفس آیینه است محو فسون خودم
هوش مصنوعی: وجود واقعی نیست و تنها یک ترفند فریبنده است. تا زمانی که به خودم نگاه میکنم، در جادو و افسون خودم غرق شدهام.
کیست برد از کفم دامن افتادگی
سایهام و عاشق بخت نگون خودم
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند از دست من دامن سایهام را بگیرد و از بخت بد عاشق خودم نجاتم دهد؟
قطرهٔ این بحر را ظاهر و باطن یکی است
هم ز برون دیدنیست آنچه درون خودم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که ظاهر و باطن یک چیز در واقع یکی هستند. آنچه که در بیرون مشاهده میشود، نشاندهندهٔ آن چیزی است که در درون وجود دارد. به عبارت دیگر، آنچه در سطح دیده میشود و آنچه در عمق وجود دارد، توافق و هماهنگی دارند.
بیدل ازبن طبع سست وحشی اندیشه را
رام سخن کردهام صید فنون خودم
هوش مصنوعی: من از دل نازک و وضعیت آسیبپذیر خود، اندیشههای سرکش و آزاد را تسلط بخشیده و به هنر سخن گفتن تبدیل کردهام و این هنر را به دست خود شکار کردهام.