گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۱۳

گاه خرد جوهرم‌، گاه جنون خودم
انجمن جلوهٔ بوقلمون خودم
صبح بهار دلم لیک ز کم‌فرصتی
تا نفسی‌ گل‌ کند گرد برون خودم
شور چمن داده‌ام کوچهٔ زنجیر را
تا به بهار جنون راهنمون خودم
صید بتان کرده‌ام از نگه حیرتی
زین عمل آیینه‌سان داغ فسون خودم
تنگی آغوش دل سوخت پر افشانی‌ام
الفت این آشیان‌ کرد زبون خودم
گر نبود زندگی رنج هوسها کراست
در خور آب بقا تشنهٔ خون خودم
تالب جرات نفس مایل اظهار نیست
غنچه صفت مرهم زخم درون خودم
خلوت آیینه‌ام موج پری می‌زند
اینکه توام دیده‌ای نقش برون خودم
تا به ثریا رسید آبلهٔ پای من
اینقدر افسردهٔ همت دون خودم
در خور ظرف خیال حوصله دارد حباب
بیدل دریاکش جام نگون خودم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گاه خرد جوهرم‌، گاه جنون خودم
انجمن جلوهٔ بوقلمون خودم
هوش مصنوعی: گاهی عقل و هوشمندی‌ام را نشان می‌دهم، و گاهی در حالتی دیوانگی، خودم را به شکلی شگفت‌انگیز ظاهر می‌کنم.
صبح بهار دلم لیک ز کم‌فرصتی
تا نفسی‌ گل‌ کند گرد برون خودم
هوش مصنوعی: صبح بهار دل من، اما به خاطر کمبود فرصت، نمی‌توانم نفسی راحت بکشم و گل باشم.
شور چمن داده‌ام کوچهٔ زنجیر را
تا به بهار جنون راهنمون خودم
هوش مصنوعی: من با هیجان و شوقی که از چمن‌ها دارم، کوچه‌ای را که پر از زنجیر است، به سمت بهار و دیوانگی خودم هدایت کرده‌ام.
صید بتان کرده‌ام از نگه حیرتی
زین عمل آیینه‌سان داغ فسون خودم
هوش مصنوعی: من با نگاه خود به شکار دلبران پرداخته‌ام و از این کار، حیرانی به وضوح در چهره‌ام دیده می‌شود؛ مانند آینه که نشانگر زخم جادوی خودم است.
تنگی آغوش دل سوخت پر افشانی‌ام
الفت این آشیان‌ کرد زبون خودم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر فشاری که احساس می‌کند، به شدت می‌سوزد و نا امیدی‌ام مرا به یاد این خانه می‌اندازد. در اینجا، احساسات عمیق من با کلماتم ابراز می‌شود.
گر نبود زندگی رنج هوسها کراست
در خور آب بقا تشنهٔ خون خودم
هوش مصنوعی: اگر زندگی نبود و آرزوها رنج نمی‌آورد، پس چه کسی برای ادامه حیات در جستجوی آب زندگی تشنه است جز خودم که در تلاش برای بقا هستم؟
تالب جرات نفس مایل اظهار نیست
غنچه صفت مرهم زخم درون خودم
هوش مصنوعی: شجاعت خیلی از افراد به حدی نیست که احساسات درونی خود را بروز دهند، همان‌طور که غنچه‌ای که هنوز شکفته نشده، زخم‌های درون خود را پنهان می‌کند.
خلوت آیینه‌ام موج پری می‌زند
اینکه توام دیده‌ای نقش برون خودم
هوش مصنوعی: در تنهایی و آرامش آینه‌ام، تصویر زیبای عشق به طور مکرر در ذهنم می‌چرخد. آیا تو هم توانسته‌ای نقشی از خود را بر روی من ببینی؟
تا به ثریا رسید آبلهٔ پای من
اینقدر افسردهٔ همت دون خودم
هوش مصنوعی: به بالاترین نقطه‌ای که می‌توانستم برسد، تنها زخم و خاری در پای من باقی مانده و به خاطر ضعف و ناامیدی خودم، بسیار غمگین و شکست‌خورده‌ام.
در خور ظرف خیال حوصله دارد حباب
بیدل دریاکش جام نگون خودم
هوش مصنوعی: حبابی که در دل دریا قرار دارد، در واقع ظرفی برای خیال و حالات درونی بیدل است. او در کنار دریا غم و درد خود را به شکل یک جام می‌بیند که نشان‌دهنده وضعیت ناپایدار و سرنوشت دشوارش است.