غزل شمارهٔ ۲۱۱۲
تحیر آینهٔ عالم مثال خودم
بهانه گردش رنگست و پایمال خودم
به داغ میرسد آهنگ زخم من چو هلال
هنوز جادهٔ سر منزل کمال خودم
به هر چه مینگرم آرزو تقاضا نیست
چو احتیاج سراپا لب سوال خودم
ز چینی آفت بیآبیام مشو ای حرص
که من طراوت لب خشکی سفال خودم
غبار دامن هر موج نیست قطرهٔ من
چو اشک در گره صافی زلال خودم
رسیده ضعف بجایی که همچو شمع خموش
شکست رنگ نهان کرد زیر بال خودم
بهار نازم و کس محرم تماشا نیست
به صد خیال یقین شد که من خیال خودم
وداع ساز نمودهست ضعف پیکر من
خم اشارتی از ابروی هلال خودم
به حیرت آینهام بینیاز هستی بود
تو جلوه کردی و نگذاشتی به حال خودم
درین المکده بیدل چه مجلس آراییست
چو شمع سوخت عرقهای انفعال خودم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تحیر آینهٔ عالم مثال خودم
بهانه گردش رنگست و پایمال خودم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این فکر میکند که حیرت و شگفتی جهان پیرامونش به دلیل بازتاب روح و وجود خودش است. او همچنین اشاره میکند که تغییر رنگها و تجربههای مختلف زندگی، باعث در هم شکستن و تحت تاثیر قرار دادن خودش میشود. به عبارتی، همه این تغییرات و جلوهها به نوعی از او سرچشمه میگیرد و او را متعجب ویران میکند.
به داغ میرسد آهنگ زخم من چو هلال
هنوز جادهٔ سر منزل کمال خودم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بیان احساسات خود دربارهی درد و رنج ناشی از زخمهای عاطفی و یا زندگی پرداخته است. او به نوعی به تداوم تلاش و جستجوی خود برای رسیدن به کمال و خوشبختی اشاره میکند. زخمهای او همچنان در او حس عمیقتری ایجاد میکند و او مانند هلال ماه که هنوز کامل نشده، در جستجوی سر منزل نهایی خود است. این تصویر نشاندهندهی مسیر پر پیچ و خم زندگی و جستجو برای رسیدن به هدفهای والاتر است.
به هر چه مینگرم آرزو تقاضا نیست
چو احتیاج سراپا لب سوال خودم
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن نگاه میکنم، احساس نیاز و خواستهای ندارم، زیرا کاملاً نیازم را حس کرده و در پی پیدا کردن پاسخ سؤالات خود هستم.
ز چینی آفت بیآبیام مشو ای حرص
که من طراوت لب خشکی سفال خودم
هوش مصنوعی: ای حرص، از بیآبیام که به چینی دچار شدهام، نترس؛ زیرا من خودم مانند سفالی خشک شده هستم که طراوتش رفته است.
غبار دامن هر موج نیست قطرهٔ من
چو اشک در گره صافی زلال خودم
هوش مصنوعی: گرد و غبار ناشی از هر موج، نمیتواند به من نسبت داده شود. من مانند اشکی هستم که در گرهای از آب زلال خودم جای گرفتهام.
رسیده ضعف بجایی که همچو شمع خموش
شکست رنگ نهان کرد زیر بال خودم
هوش مصنوعی: به جایی رسیدهام که مانند شمع ساکت و بیحرکت شدهام و رنگ و حالتی که در درونم بود را زیر بال خود پنهان کردهام.
بهار نازم و کس محرم تماشا نیست
به صد خیال یقین شد که من خیال خودم
هوش مصنوعی: بهار را دوست دارم و هیچکس نیست که من بتوانم زیباییهایش را با او در میان بگذارم. به ظاهر، با وجود هزاران خیال و فکری که در سر دارم، فقط خودم را میبینم و هیچ کس دیگری در کنارم نیست.
وداع ساز نمودهست ضعف پیکر من
خم اشارتی از ابروی هلال خودم
هوش مصنوعی: وداع با من، ضعف و ناتوانی بدنم را از یک اشاره جالب و زیبا از ابروی هلالی خودم به یادگار گذاشتهاست.
به حیرت آینهام بینیاز هستی بود
تو جلوه کردی و نگذاشتی به حال خودم
هوش مصنوعی: من در شگفتی و حیرت آینهام، چون تو با وجود خود درخشیدی و اجازه ندادید که در فکر و حال خودم غرق شوم.
درین المکده بیدل چه مجلس آراییست
چو شمع سوخت عرقهای انفعال خودم
هوش مصنوعی: در این میخانه چه گردهمایی برگزار شده است، در حالی که من مثل شمعی که سوختهام، از خجالت و احساس ضعف عرق میریزم.