گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۰۸

به باغی که چون صبح خندیده بودم
ز هر برگ گل دامنی چیده بودم
به زاهد نگفتم ز درد محبت
که نشنیده بود آنچه من دیده بودم
چرا خط پرگار وحدت نباشم
به گرد دل خویش گردیده بودم
جنون می‌چکد از در و بام امکان
دماغ خیالی خراشیده بودم
اگر سبزه رستم و گر گل دمیدم
به مژگان نازت که خوابیده بودم
هنوزم همان جام ظرف محبت
نم اشک چندی تراویده بودم
شرر جلوه‌ای کرد و شد داغ خجلت
به این رنگ من نیز نازیده بودم
قیامت غبار است صحرای الفت
من اینجا دمی چند نالیده بودم
ندزدیدم آخر تن از خاکساری
عبیری بر این جامه مالیده بودم
ادب نیست در راه او پا نهادن
اگر سر نمی‌بود لغزیده بودم
ندانم ‌کجا رفتم از خویش بیدل
به یاد خرامی خرامیده بودم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به باغی که چون صبح خندیده بودم
ز هر برگ گل دامنی چیده بودم
هوش مصنوعی: در باغی که صبح خوشحال و خندان بودم، از هر گل و برگ آن، دامن پر از گلچین کرده بودم.
به زاهد نگفتم ز درد محبت
که نشنیده بود آنچه من دیده بودم
هوش مصنوعی: به زاهد از درد عشق خود چیزی نگفتم، زیرا او تجربه‌ای از آنچه من دیده‌ام نداشت.
چرا خط پرگار وحدت نباشم
به گرد دل خویش گردیده بودم
هوش مصنوعی: چرا نتوانم به دور دل خودم مانند پرگار بچرخم و به وحدت و هماهنگی برسم؟
جنون می‌چکد از در و بام امکان
دماغ خیالی خراشیده بودم
هوش مصنوعی: دیوانگی به گونه‌ای از هر سو به در و دیوار این دنیا جاری است و من در ذهن خود افکار و خیالاتی را به هم می‌زنم که باعث زخم‌هایی بر روی آن شده است.
اگر سبزه رستم و گر گل دمیدم
به مژگان نازت که خوابیده بودم
هوش مصنوعی: اگر رستمن سبزه می‌رویید و یا اینکه گل‌ها در می‌آمدند، به خاطر ناز چشمانت که خوابیده بودم، همه این زیبایی‌ها را نادیده می‌گرفتم.
هنوزم همان جام ظرف محبت
نم اشک چندی تراویده بودم
هوش مصنوعی: من هنوز همان ظرف محبت هستم که چند اشک از آن ریخته شده است.
شرر جلوه‌ای کرد و شد داغ خجلت
به این رنگ من نیز نازیده بودم
هوش مصنوعی: آتش و زیبایی جلوه‌گری کردند و باعث شرم و خجالت من شدند، من نیز به همین رنگ و زیبایی افتخار می‌کردم.
قیامت غبار است صحرای الفت
من اینجا دمی چند نالیده بودم
هوش مصنوعی: روز قیامت، سرزمین احساس و دوست داشتن پر از اضطراب و تنهایی است. من در اینجا، لحظاتی را به زاری و غمگینی گذرانده‌ام.
ندزدیدم آخر تن از خاکساری
عبیری بر این جامه مالیده بودم
هوش مصنوعی: در نهایت، نتوانستم هویتم را از دنیا و مادیت جدا کنم؛ زیرا بر تنم نشانه‌هایی از زاهدی و خاکساری وجود دارد که به این لباس مالیده‌ام.
ادب نیست در راه او پا نهادن
اگر سر نمی‌بود لغزیده بودم
هوش مصنوعی: اگر نمی‌دانستم و سرم به منبعی از دانش و آگاهی وصل نبود، در مسیر او پا نمی‌گذاشتم، زیرا ادب و آداب این راه را نمی‌شناختم و ممکن بود دچار لغزش شوم.
ندانم ‌کجا رفتم از خویش بیدل
به یاد خرامی خرامیده بودم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم کجا رفته‌ام، اما در حالی که از خودم بی‌خبر بودم، به یاد کسی که به نرمی و زیبایی حرکت می‌کرد، مشغول جست و خیز بودم.

حاشیه ها

1400/08/14 13:11
بسم الله عزیزی

این غزل را سر تاج موسیقی استاد محمد حسین سر آهنگ در دو کمپوز مختلف اجرا نموده است.

همچنین توسط استاد امیر محمد استاد هاشم چشتی استاد حیدر سلیم استاد سید عمر استاد نجیم نوابی وخیلی از هنر مندان دیگر افغان سروده شده است و در یوتیوب موجود است.