غزل شمارهٔ ۲۱۰۷
زان ناله که شب بی رخت افراخته بودم
درگردن گردون رسن انداخته بودم
این عالم آشفته که هستی است غبارش
رنگیست که من صبح ازل باخته بودم
پرواز غبارم پر طاووس ندارد
همدوش خیالت نفسی تاخته بودم
هیهات که فردا چه شناسم من غافل
دیروز هم آثار تو نشناخته بودم
پیشانیام آخر ز عرق پاک نگردید
کز تاب رخت آینه نگداخته بودم
جز باد نپیمودم ازین دشت توهم
چون صبح طلسم نفسی ساخته بودم
درآتشم از ننگ فضولی چه توانکرد
او در بر و من آینه پرداخته بودم
خاکسترم امروز تسلیگر دود است
پروانهٔ بیتاب همین فاخته بودم
بیدل! ز میان دست غریبی به در آمد
تیغیکه به میدان غرور آخته بودم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زان ناله که شب بی رخت افراخته بودم
درگردن گردون رسن انداخته بودم
هوش مصنوعی: من از درد و فراق تو در شب بیحرکت و تاریک ناله میزدم و گویی به آسمان ابری، خود را آویزان کرده بودم.
این عالم آشفته که هستی است غبارش
رنگیست که من صبح ازل باخته بودم
هوش مصنوعی: این دنیا که پر از هرج و مرج است، رنگ و بوی خاصی دارد که من در آغاز خلقت، آن را از دست داده بودم.
پرواز غبارم پر طاووس ندارد
همدوش خیالت نفسی تاخته بودم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حالت و احساس خود اشاره میکند که به نوعی در حالت پرواز و آزادی است، اما در عین حال غبارآلوده و سنگین به نظر میرسد. او به یاد خیالی از کسی افتاده و حس میکند که به اندازهٔ همان خیال در حال تلاش و حرکت است، اما این تلاش ممکن است با زیبایی و شکوه همراه نباشد. به عبارت دیگر، شعف و آزادی در کنار سنگینی و غبار روزمرگی قرار دارد.
هیهات که فردا چه شناسم من غافل
دیروز هم آثار تو نشناخته بودم
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم بگویم فردا چه خواهد شد؛ چون دیروز هم نتوانستم آثارت را بشناسم و غافل بودم.
پیشانیام آخر ز عرق پاک نگردید
کز تاب رخت آینه نگداخته بودم
هوش مصنوعی: پیشانیام در نهایت از عرق خیس شد، چون تا برای تماشای زیبایی تو، آینه را کنار گذاشته بودم.
جز باد نپیمودم ازین دشت توهم
چون صبح طلسم نفسی ساخته بودم
هوش مصنوعی: در این دشت جز باد، هیچ چیز را نادیده نگرفتم، چون صبحگاهان، جادو و خیالی از نفس خود ساخته بودم.
درآتشم از ننگ فضولی چه توانکرد
او در بر و من آینه پرداخته بودم
هوش مصنوعی: من در آتش درونم به خاطر ننگ فضولی چه کاری میتوانم بکنم، او در کنار من بوده و من خود را آراسته کرده بودم.
خاکسترم امروز تسلیگر دود است
پروانهٔ بیتاب همین فاخته بودم
هوش مصنوعی: امروز خاکستر من تسلیدهندهٔ دودی است که به وجودم میآورد. من همان پروانهٔ بیقرار و مشتاق بودم که در این دنیای غمانگیز وجود دارد.
بیدل! ز میان دست غریبی به در آمد
تیغیکه به میدان غرور آخته بودم
هوش مصنوعی: بیدل! شمشیری که با افتخار در میدان نبرد آماده کرده بودم، به دست ناآشنا و بیگانهای افتاد و از میان دستانم بیرون آمد.