گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۰۱

دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم
بخت برگردیده برگردد که برگرداندم
طالعی دارم ‌که چرخ بی‌مروت همچو شمع
شام پیش از دیگر آگه از سحر گرداندم
آگهی در کارگاه مخملم خون می‌خورد
خواب پا برجاست صد پهلو اگر گرداندم
زهره‌ام از نام عشق آبست لیک اقبال شوق
می‌تواند کوه یاقوت جگر گرداندم
خاک هم‌ گاهی به رنگ صبح‌ گردی می‌کند
فقر می‌ترسم به استغنا سپر گرداندم
ای قناعت پا به دامن‌ کش‌ که چشم حرص دون
کاسه‌ای دارد مبادا دربه‌در گرداندم
هم به زیر پایم آب و دانه خرمن می‌کند
آنکه بیرون قفس بی‌بال و پر گرداندم
شیشه‌ها کردم تهی اما تنک ظرفی بجاست
بشکند دل تا خراباتی دگر گرداندم
از ضعیفی سوده می‌گردد چو شمع انگشت من
گر ورقهای شکست رنگ تر گرداندم
چیزی از ایثار می‌خواهم نیاز دوستان
تا مبادا این سلام خشک تر گرداندم
چون حنا بیدل ز گلزار عدم آورده‌ام
رنگ امیدی که پایش گرد سر گرداندم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم
بخت برگردیده برگردد که برگرداندم
هوش مصنوعی: بختم را در هر دشت و کوچه‌ای به دور از در آن مکان گرداندم و امیدوارم که دوباره به آنجا برگردد.
طالعی دارم ‌که چرخ بی‌مروت همچو شمع
شام پیش از دیگر آگه از سحر گرداندم
هوش مصنوعی: من سرنوشتی دارم که این روزگار بی‌رحم، مانند شمعی در شب تار، قبل از اینکه دیگران از سپیده‌دم باخبر شوند، مرا از سحر آگاه کرده است.
آگهی در کارگاه مخملم خون می‌خورد
خواب پا برجاست صد پهلو اگر گرداندم
هوش مصنوعی: در کارگاه مخمل، احساس دردی وجود دارد که گویی خون می‌ریزد و خواب بیدار است. اگرچه بدن را به این سو و آن سو می‌چرخانم، اما درد و احساس ناراحتی همچنان باقی است.
زهره‌ام از نام عشق آبست لیک اقبال شوق
می‌تواند کوه یاقوت جگر گرداندم
هوش مصنوعی: عشق برای من مانند سم است، اما خوشبختی و شوق به من این قدرت را می‌دهند که کوهی از یاقوت را در دل خود تحمل کنم.
خاک هم‌ گاهی به رنگ صبح‌ گردی می‌کند
فقر می‌ترسم به استغنا سپر گرداندم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات خاک (که نماد فقر است) به رنگ صبح در می‌آید و من از اینکه بخواهم به بی‌نیازی پناه ببرم، نگرانم.
ای قناعت پا به دامن‌ کش‌ که چشم حرص دون
کاسه‌ای دارد مبادا دربه‌در گرداندم
هوش مصنوعی: ای قناعت، به دامن من بیا و کنارم باش، چون چشم طمع و حرص، فقط به یک کاسه کوچک هدایت می‌شود؛ مبادا که مرا در به در کند و دچار سردرگمی و بی‌قراری نماید.
هم به زیر پایم آب و دانه خرمن می‌کند
آنکه بیرون قفس بی‌بال و پر گرداندم
هوش مصنوعی: آنکه بدون بال و پر در قفس زندگی می‌کند، برای من آب و دانه می‌آورد و همۀ نیازهایم را تأمین می‌کند.
شیشه‌ها کردم تهی اما تنک ظرفی بجاست
بشکند دل تا خراباتی دگر گرداندم
هوش مصنوعی: من شیشه‌ها را خالی کردم، اما هنوز ظرفی هست که کم است. دل من باید بشکند تا بتوانم به ویرانه‌ای دیگر برسم.
از ضعیفی سوده می‌گردد چو شمع انگشت من
گر ورقهای شکست رنگ تر گرداندم
هوش مصنوعی: از ضعف و ناتوانی به آرامی مانند شمعی که در حال ذوب شدن است، به خشم و عصبانیت می‌افتم، اگر به یاد شکسته شدن گذشته بیفتم.
چیزی از ایثار می‌خواهم نیاز دوستان
تا مبادا این سلام خشک تر گرداندم
هوش مصنوعی: می‌خواهم از خودگذشتگی داشته باشم و به دوستانم کمک کنم تا این سلام من سرد و خشک نشود.
چون حنا بیدل ز گلزار عدم آورده‌ام
رنگ امیدی که پایش گرد سر گرداندم
هوش مصنوعی: من از باغ عدم، رنگ امیدی را همچون حنایی که بی‌دلی پروریده باشد، به ارمغان آورده‌ام و گرد آن دور می‌گردم.