گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۰۰

با صد حضور باز طلبکارت آمدم
دست چمن‌ گرفته به‌ گلزارت آمدم
جمعیتی دلیل جهان امید بود
خوابیدم و به سایهٔ دیوارت آمدم
شغل نیاز و ناز مکرر نمی‌شود
بودم اسیر و باز گرفتارت آمدم
بیع و شرای چار سوی عشق دیگر است
خود را فروختم‌ که خریدارت آمدم
احسان‌ به هرچه می‌ خردم‌ سود مدعاست
از قیمتم مپرس به بازارت آمدم
وصل محیط می‌برد از قطره ننگ عجز
کم نیستم به عالم بسیارت آمدم
قطع نظر ز هر دو جهانم‌ کفیل شد
تا یک نگاه قابل دیدارت آمدم
مستانه می‌روم ز خود و نشئه رهبر است
گویا به یاد نرگس خمارت آمدم
دیگر چه سحر پرورد افسون آرزو
من زان جهان به حسرت رفتارت آمدم
وقف طراوت من بیدل تبسمی
پر تشنه‌ کام لعل شکر بارت آمدم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با صد حضور باز طلبکارت آمدم
دست چمن‌ گرفته به‌ گلزارت آمدم
هوش مصنوعی: با اینکه با دل و جان حاضر شدم، باز هم برای درخواست و خواستگاری‌ات اینجا آمده‌ام، دستم را مانند چمن در دستانت گرفته‌ام و به باغ تو آمده‌ام.
جمعیتی دلیل جهان امید بود
خوابیدم و به سایهٔ دیوارت آمدم
هوش مصنوعی: در میان جمعیتی که نماد امید به جهانی بهتر بود، خوابم برد و در سایهٔ دیوار تو قرار گرفتم.
شغل نیاز و ناز مکرر نمی‌شود
بودم اسیر و باز گرفتارت آمدم
هوش مصنوعی: من در دام نیاز و محبت تو بودم و به طور مکرر نمی‌توانم از این موضوع رهایی یابم؛ همچنانکه اسیر دلبستگی‌ام، بار دیگر دستت را گرفتم.
بیع و شرای چار سوی عشق دیگر است
خود را فروختم‌ که خریدارت آمدم
هوش مصنوعی: عشق با خرید و فروش متفاوت است. من خود را به خاطر عشق فروختم، چون کسی را که دوست داشتم، پیدا کردم.
احسان‌ به هرچه می‌ خردم‌ سود مدعاست
از قیمتم مپرس به بازارت آمدم
هوش مصنوعی: هر احسانی که به دیگران می‌کنم، به نفع هدفی است که دارم. قیمت من را نپرس، زیرا به خاطر دستاوردهایم به اینجا آمده‌ام.
وصل محیط می‌برد از قطره ننگ عجز
کم نیستم به عالم بسیارت آمدم
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از پیوستگی و ارتباط با یک جایگاه بالاتر است، جایی که در آن می‌توان بر مشکلات و کمبودها غلبه کرد. قطره‌ای که به منظومه‌ای بزرگ‌تر متصل می‌شود، نشان‌دهنده‌ی این است که فرد در تلاش است تا خود را از محدودیت‌ها رها کند و به دنیای وسیع‌تری قدم بگذارد؛ دنیایی که در آن با قدرت و اراده می‌تواند به دستاوردهای بیشتری برسد.
قطع نظر ز هر دو جهانم‌ کفیل شد
تا یک نگاه قابل دیدارت آمدم
هوش مصنوعی: بی‌توجه به هر دو جهان، به من قول داده شد که تا زمانی که یک نگاه به تو بیندازم، در اینجا خواهم ماند.
مستانه می‌روم ز خود و نشئه رهبر است
گویا به یاد نرگس خمارت آمدم
هوش مصنوعی: با شوق و سرخوشی از خود بیرون می‌روم و می‌دانم که حالت شگفت‌انگیزی مرا هدایت می‌کند. به نظر می‌رسد که به یاد زیبایی و دلربایی تو، به اینجا رسیده‌ام.
دیگر چه سحر پرورد افسون آرزو
من زان جهان به حسرت رفتارت آمدم
هوش مصنوعی: دیگر چه جادویی می‌تواند آرزوهایم را به حقیقت تبدیل کند وقتی که از آن دنیا به خاطر رفتار تو به حسرت رسیده‌ام؟
وقف طراوت من بیدل تبسمی
پر تشنه‌ کام لعل شکر بارت آمدم
هوش مصنوعی: من برای اینکه شادابی‌ام را به تو تقدیم کنم، با نگاهی شوق‌آور و چشم‌هایی درخشان که به رنگ لعل و شکر است، به پیش تو آمده‌ام.

حاشیه ها

1398/03/08 01:06

ای شعر را خانم سلما جهانی که ساخته آقای قاسم افغان است سروده است.