گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۰

به خیال چشم‌که می‌زند قدح جنون دل تنگ ما
که هزار میکده می‌دود به رکاب‌گردش رنگ ما
به حضور زاویهٔ عدم زده‌ایم بر در عافیت
که زمنت نفس‌کسی نگدازد آتش سنگ ما
به دل شکسته ازین چمن زده‌ایم بال‌گذشتنی
که شتاب اگرهمه خون شود نرسد به‌گرد درنگ ما
کسی از طبیعت منفعل به‌کدام شکوه طرف شود
نفس آبیار عرق مکن زحدیث غیرت جنگ ما
به‌فسون هستی بیخبر، زشکست شیشهٔ دل حذر
شب خون به‌خواب پری مبر ز فسانه‌های ترنگ ما
گهری زهر دو جهان‌گران‌، شده خاک نسبت جسم و جان
سبکیم ین همه‌کاین زمان به ترازو آمده سنگ ما
ز دل فسرده به ناله‌ای نرسید تاب وتب نفس
ببرید ناخن مطرب ازگره بریشم چنگ ما
سخن غرور جنون اثر، به زبان جرأت ماست تر
مژه بشکنی به ره نظر، پراگردهی به خدنگ ما
چه فسانهٔ ازل و ابد چه امل طرازی حرص وکد؟
به هزارسلسله می‌کشد سرطرة‌توزچنگ ما
ز غبار بیدل ناتوان دل نازکت نشودگران
که رود زیادتوخودبه خود چونفس زآینه زنگ ما

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خیال چشم‌که می‌زند قدح جنون دل تنگ ما
که هزار میکده می‌دود به رکاب‌گردش رنگ ما
هوش مصنوعی: در خیال خود، به چشمان محبوب نگاهی انداخته‌ام که به دل شاد می‌کند. دل تنگ ما با احساساتی پرشور، همچون هزار میکده، با شتاب و شگفتی در پی رنگ و حالتی است که محبوب به ما می‌بخشد.
به حضور زاویهٔ عدم زده‌ایم بر در عافیت
که زمنت نفس‌کسی نگدازد آتش سنگ ما
هوش مصنوعی: در آستانهٔ عدم، یعنی در مرز بین وجود و نبود، به دنبال آرامشی هستیم که هیچ چیز نتواند ما را به دردسر بیندازد و عواطف ما را بسوزاند. ما می‌خواهیم در امنیت قرار بگیریم تا از شعله‌های مشکلات دور بمانیم.
به دل شکسته ازین چمن زده‌ایم بال‌گذشتنی
که شتاب اگرهمه خون شود نرسد به‌گرد درنگ ما
هوش مصنوعی: ما با دل‌های شکسته از این باغ رفته‌ایم. لحظه‌های گذرا و شتابان، حتی اگر تمام خون ما هم شود، نمی‌تواند به گرد پاهای ما که در حال توقف‌اند برسد.
کسی از طبیعت منفعل به‌کدام شکوه طرف شود
نفس آبیار عرق مکن زحدیث غیرت جنگ ما
هوش مصنوعی: کسی که از طبیعت متاثر شود، چگونه می‌تواند به عظمت رزم ما نزدیک شود. ای نفس خنک‌کننده، از نقل‌قول‌های غیرت جنگ ما دلسرد نباش.
به‌فسون هستی بیخبر، زشکست شیشهٔ دل حذر
شب خون به‌خواب پری مبر ز فسانه‌های ترنگ ما
هوش مصنوعی: در جهانی سرشار از جادو و زیبایی، از آسیب دیدن دل و دلشکستگی خود در شب‌های غمگین نترس؛ خواب پری را از داستان‌های شیرین ما دور مکن.
گهری زهر دو جهان‌گران‌، شده خاک نسبت جسم و جان
سبکیم ین همه‌کاین زمان به ترازو آمده سنگ ما
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ارزش و משמעות وجود انسان اشاره می‌کند. او می‌گوید که جواهر گرانبهایی از هر دو جهان در خاک وجود و نفس ما نهفته است. در حالی که ما در این دنیا به ظاهر سبک و بی‌وزن به نظر می‌رسیم، اما در واقع، ارزش واقعی ما به چیزی بسیار بزرگتر و باارزشتر مرتبط است که قابل اندازه‌گیری با ترازوی معمولی نیست. به نوعی، این نشان‌دهندهٔ عمق و اهمیت وجود و روح انسان است.
ز دل فسرده به ناله‌ای نرسید تاب وتب نفس
ببرید ناخن مطرب ازگره بریشم چنگ ما
هوش مصنوعی: از دل ناامید و غمگین، ناله‌ای برنخواسته است که طاقت و توانم را از بین برده. صدای مطرب چنگ را از گره‌های تابیده‌ی ابریشم ما ببر.
سخن غرور جنون اثر، به زبان جرأت ماست تر
مژه بشکنی به ره نظر، پراگردهی به خدنگ ما
هوش مصنوعی: سخنانی که ناشی از شدّت احساسات و شیفتگی است، از زبان جرأت و شجاعت ما بیرون می‌آید. اگر تو نگاهی بیندازی و مژه‌هایت را بشکنی، ما به مانند پروازی در مسیر عشق، با عشق و جستجو به دنبال هدفمان خواهیم رفت.
چه فسانهٔ ازل و ابد چه امل طرازی حرص وکد؟
به هزارسلسله می‌کشد سرطرة‌توزچنگ ما
هوش مصنوعی: چرا به خواب و خیال‌های گذشته و آینده فکر کنیم و خودمان را مشغول آرزوهای بیهوده کنیم؟ به هزاران رشته و زنجیر، تقدیر تو در دستان ماست.
ز غبار بیدل ناتوان دل نازکت نشودگران
که رود زیادتوخودبه خود چونفس زآینه زنگ ما
هوش مصنوعی: از غبار غم و اندوه نمی‌توان به دل نازک و حساس خود آسیب رساند. اگر آبشاری جاری شود، خود آن برای شستن آینه کثیف کافی است.