گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۹

افتاده زندگی به‌ کمین هلاکِ ما
چندان‌ که وارسی، به سرِ ماست خاک ما
ذوق گداز دل چقدر زور داشته‌ است
انگور را ز ریشه برآورد تاک ما
بردیم تا سپهرْ غبارِ جنون چو صبح
بر شمع خنده ختم شد از جیب چاک ما
تاب‌ و تب قیامت هستی کشیده‌ایم
از مرگ نیست آن همه تشویش و باک ما
کهسار را ز نالهٔ ما باد می‌برد
کس را به درد عشق مباد اشتراک ما
قناد نیست مائده‌آرای بزم عشق
لذت گمان مبر که زمخت است زاک ما
پست و بلند شوخیِ نظّاره هیچ نیست
مژگان بس است سر به‌ سَمَک تا سِماک ما
آخر به‌ فکر خویش‌ فرورفتن است و بس
چون شمع‌ کنده است‌ گریبان، مغاکِ ما
صیقل مزن بر آینهٔ عرض انفعال
ای جهد خشک‌ کن عرقِ شرمناک ما
بیدل ز درد عشق بسی خون‌ گریستی
تَر کرد شرم اشک تو دامانِ پاک ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

افتاده زندگی به‌ کمین هلاکِ ما
چندان‌ که وارسی، به سرِ ماست خاک ما
هوش مصنوعی: زندگی به‌گونه‌ای در انتظار ماست که اگر خوب دقت کنیم، می‌بینیم در واقع مرگ به سراغ ما آمده است و ما در حال نزدیک شدن به پایان خود هستیم.
ذوق گداز دل چقدر زور داشته‌ است
انگور را ز ریشه برآورد تاک ما
هوش مصنوعی: دل چقدر بریده و شگفت‌انگیز است که می‌تواند انگور را از ریشه بکند و تاک را از بین ببرد.
بردیم تا سپهرْ غبارِ جنون چو صبح
بر شمع خنده ختم شد از جیب چاک ما
هوش مصنوعی: ما عشق و دیوانگی را تا اوج آسمان بردیم و مانند سپیده صبح، خنده‌امان پایان یافت.
تاب‌ و تب قیامت هستی کشیده‌ایم
از مرگ نیست آن همه تشویش و باک ما
هوش مصنوعی: ما در این دنیا به خاطر قیامت و روز حساب، نگرانی‌ها و ترس‌های زیادی را تحمل می‌کنیم، اما در واقع دلیل آن همه اضطراب و نگرانی ما، مرگ نیست.
کهسار را ز نالهٔ ما باد می‌برد
کس را به درد عشق مباد اشتراک ما
هوش مصنوعی: باد صدای دردمندانه ما را به کوهستان می‌برد و کسی را نیست که در درد عشق ما شریک باشد.
قناد نیست مائده‌آرای بزم عشق
لذت گمان مبر که زمخت است زاک ما
هوش مصنوعی: در بزم عشق، کسی که برای ما پذیرایی می‌کند، قنادی نیست که فقط به فکر خوش‌گذرانی باشد. نباید فکر کنی که ما به سادگی هستیم یا سرسخت و خشن.
پست و بلند شوخیِ نظّاره هیچ نیست
مژگان بس است سر به‌ سَمَک تا سِماک ما
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ما می‌گوید که بین تیره و روشن زندگی تفاوتی وجود ندارد و این فقط به نظر می‌رسد. کافیست که چشم‌های زیبای محبوب ما را ببیند تا تمام مشکلات و دردها فراموش شود.
آخر به‌ فکر خویش‌ فرورفتن است و بس
چون شمع‌ کنده است‌ گریبان، مغاکِ ما
هوش مصنوعی: در پایان، تنها چیزی که اهمیت دارد این است که به فکر خود فرو برویم، زیرا مانند شمعی که خود را می‌سوزاند، ما نیز در دنیای پیچیده‌ای غرق می‌شویم.
صیقل مزن بر آینهٔ عرض انفعال
ای جهد خشک‌ کن عرقِ شرمناک ما
هوش مصنوعی: بر آینه‌ای که نشان‌دهندهٔ عکس‌های ماست، ضربه نزن و آن را صیقل نده؛ ای کسی که تلاش می‌کنی و می‌خواهی نگاهی خشک و خالی به ما بیندازی، عرق و شرم ما را برطرف کن.
بیدل ز درد عشق بسی خون‌ گریستی
تَر کرد شرم اشک تو دامانِ پاک ما
هوش مصنوعی: بیدل، به خاطر درد عشق، بارها اشک ریخته و این اشک‌ها، به دامان پاک ما قدم گذاشته و آن را تر کرده است.

حاشیه ها

1398/01/04 10:04
سرِ زمین

اصلاح بیت چهارم مصرع دوم:
ازمرگ نیست آن همه تشویش و باک ما